استقبال بی نظیر

سلام

آقا ممنون از این همه استقبال. من اصلا نمیرسم به همه زنگ بزنم و هماهنگی کنم. تو این سه هفته ۳ نفر اعلام آمادگی کردند. واقعا عالی بود. دست همه درد نکنه. ولی اشکال نداره سعی میکنیم با همین ۳ نفر و چند تا دوستی که اینجا داریم با هم برنامه ریزی کنیم. 

 

راستی از دوستانی هم کامنت میگذارند عذرخواهی میکنم که نمیتونم جواب بدم.

درخواست گردهمایی از دوستان وبلاگ نویس مقیم مونترال

با سلام به دوستان

امشب یک وبلاگ گردی کردم و دیدم خیلی از دوستان وبلاگ نویس در مونترال هستند. یک پیشنهاد داشتم که اگر دوستان قبول کنند ممنون میشم. اما پیشنهاد من اینه که کلیه نویسندگان وبلاگ مقیم مونترال با هم یک جا مثل پارک مونت رویال جمع و با هم بیشتر آشنا بشیم.  فکر کنم چون اکثرا تازه مهاجر هستیم ، بتونیم از تجربیات هم استفاده کنیم و یک مقدار هم از تنهایی خلاص بشیم. در صورتی که با این پیشنهاد موافق هستید لطفا نام وبلاگ ، نویسنده و ایمیل یا تلفن خود را بطور خصوصی ارسال کنید. در ضمن من نمیدونم برای این کار باید از جایی مجوز بگیریم یا نه . اگر اطلاعی در این زمینه دارید لطفا ارسال کنید .بقیه دوستان تازه مهاجر هم که وبلاگ ندارند منتظر باشند تا از طریق این وبلاگ یا وبلاگ بقیه دوستان از محل گردهمایی (در صورت استقبال دیگر دوستان وبلاگ نویس)مطلع شوند. 

یک سال بعد

فکر کنم بعد از  ۳ ماه دارم مینویسم. نمیدونم چرا اینجوری شد. وبلاگ دوستان رو هم خیلی وقت بود ندیده بودم. همه مثل هم شدیم. منظورم کسانی هست که در کانادا زندگی میکنند. مثل اکثر کارهامون یک دفعه شور میگیریم روزی دو تا پست مینویسیم ، یک بار هم مثل من هر سه ماه. دو سه تا وبلاگ هم که خداحافظی کردند. حتی خداحافظ کانادا هم دیر به دیر آپ کرده بود. 

بهرحال غرض از مزاحمت این بود که دو روز دیگه دقیقا یک سال از ورود ما به کانادا یا یخستان یا سرزمین فرصتها یا هرچی که دوست دارید صداش کنید میگدره.بد ندیدم یک مقدار راجع به تجربیات این یکسال بنویسم. البته هم من و هم همسرم یک مقدار تو پست های قبلی در این باره نوشتیم.  

ادامه نوشته

سال نو مبارک

سال نو مبارک. من و همسرم سال خوب و خوشی را برای تمامی دوستان عزیز آرزومندیم.

می خواهم گریه کنم

سلام به همه دوستان خوبم. میدونم الان اگه ننویسم از غصه می میرم. امروز یه اتفاقی برای من افتاد که تا حالا تجربه اش نکرده بودم . واقعا نمیدونم چی بگم هم عصبانی هستم هم غمگین هم ... . امروز معلم کلاس فرانسه ما با خوشحالی اومد گفت که خواهرش عروسکهای دخترش را به شما که بچه دختر دارید بخشیده و دو تا چمدون پر عروسک باربی خالی کرد رو میز و گفت مال شما ها. عروسکها واقعا نو بودند ولی من فکر کنم اون موقع انگار برق ۲۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ولتی به هم وصل کردند. نمیگم خیلی خیلی پولداربودم و یا هستم ولی خوب خدا رو شکر هیچ وقت هم از کسی چیزی نگرفتم.

امروز  یاد اون خانومی افتادم که وقتی من بچه بودم میآمد خونمون کار میکرد و مامانم گاهگاهی لباس ها و عروسکهای من و میداد برای بچه اون. نمیدونم چی بنویسم خیلی خیلی ناراحتم . البته از نظر بقیه هم کلاسی های من و خود معلمم این کار هیچ عیبی نداشت. حتی یک زوج چینی تو کلاسمون هستند که خونه اینجا خریدند و دوتا خونه تو چین دارند ولی یا این حال یکی از چمدونها رو اونها برداشتند.

من به معلمم گفتم مرسی دختر من عروسک زیاد داره ولی با اصرار دو تا از عروسکها را داد به من.

من با فرهنگ اینجا آشنا نیستم ولی از دوستانی که اینجا بودند و میدوند خواهش میکنم به من بگویند اینجا اینکارها عرفه و یا این معلم ما مغزش ایراد داره؟؟؟

چی بگم

خودم هم نمیدونم چرا اینجوری شدم. 2 ماه میشه که هیچی ننوشتم. الان داشتم نگاه میکردم که یک سال و یک ماه از اولین پست وبلاگ گذشته. اصلا باورم نمیشه. از اون جالبتر اینه که الان 9 ماهه ما اینجاییم. بعد از 9 ماه با وجود تمام اتفاقهای خوب و بد هنوز دقیق نمیتونم بگم کانادا خوبه یا بد. از هر طرف که نگاه میکنی به نتیجه درست نمیرسی. یک نگاه به این لیست بکنید.

1.

-   زمان 6 عصر یکی از روزهای بهمن سال 87 . مکان تقاطع خیابان شاهین شمالی و خیابان گلستان .

   چراغ راهنمایی خراب شده و سبب ترافیک بسیاری در منطقه شده. از شمال تا نیایش ، از جنوب تا همت و ... . حتی اتوبان نیایش از سر ستاری تا شاهین هم ترافیکه. اثری هم از مامور راهنمایی نیست.

- زمان 8:15 صبح یکی از روزهای بهمن سال 88. مکان تقاطع خیابان سنت جان و برونزویک.

چراغ راهنمایی خراب شده. از یک سمت چهارراه 3-4 تا ماشین رد میشن. بقیه توقف میکنند تا از سمت دیگر چهارراه ماشین ها تردد کنند و همینطوری تا دوباره نوبت این سمتیها بشه. اثری هم از مامور راهنمایی نیست.

2.

- زمان 9 شب یکی از جمعه های سال 87.

آقای بالی به خانم بالی : بریم تیراژه خرید کنیم .


- زمان 9 شب یکی از یکشنبه های روزهای سال 88.

اصلا فکرش رو هم نکن. همه جا ساعت 5 تعطیله.


3.

 - زمان فروردین سال 87.

برای دخترمون یک مهدکودک پیدا کردم. میگه ماهی 200 هزار تومان. میشینیم هرجور حساب میکنیم به نتیجه میرسیم خانم بالی بمونه خونه سر کار نیاد به نفعمونه.

- زمان مرداد  سال 88.

برای دخترمون یک مهدکودک پیدا کردم. میگه ماهی 800 دلار. دولت کانادا ماهی 400 دلار، دولت کبک ماهی 180 دلار، کلاس فرانسه هم ماهی بین 400 تا 450 دلار فقط برای بچه پرداخت میکنه. تازه شنیدیم که آخر سال هم باز یه مبلغی بهمون میدن.

4.

- اسفند سال 87.

هوا بهاریه. پنچره رو باز میکنیم هوای خونه عوض بشه.

- بهمن سال 88.

پنجره خونه یخ زده باز نمیشه. (البته امسال همه میگن زمستون خوبی داشتیم)


5.

-سال 87.

فکر کنم تا 50 سال آینده بتونیم خونه بخریم.

- سال 88.

فکر کنم اگر مونترال بمونیم سال دیگه خونه بخریم.


6.

- ساعت 2 شب یکی از روزهای سال 87.

دخترم مریض شده. میبریمش یک درمانگاه شبانه روزی. دکتر ویزیتش میکنه ، نسخه مینویسه و ما میریم از داروخانه شبانه روزی دارو رو میگیریم. ساعت 3 شده.

- ساعت 2 شب یکی از روزهای سال 88.

ها .....................؟!  (یک جوری تا صبح صبر کن یا برو بیمارستان بعد از 3 ساعت ویزیت شو بعد هم تا 9 صبح صبر کن تا داروخانه باز بشه.)

7و8....... .

یه این لیست خیلی چیزهای دیگه میشه اضافه کرد. از دولت الکترونیک به معنای واقعی کلمه بگیر تا تنهایی و دلتنگی.

حالا به نظر شما کانادا خوبه یا بده؟


دارم می نویسم

سلام چه عجب که من دارم می نویسم

باور کنید اصلا نمی فهمم که روزها چه جوری می گذرند. تا می خوابم صبح شده و بدو بدو .... تا می خواهم دو کلمه فرانسه یادبگیرم شب شده و باید دختر کوچولومو بخوابونم که صد البته اصلا نمی فهمم که کی می خوابه آخه خودم زودتر خوابم می بره   و همین طور روزها تکرار می شوند.

تو این چند وقته که پست نگذاشته بودم اتفاق خاصی نیفتاده فقط اینکه تو تعطیلات پایان سال اینجا یه سر رفتیم ونکوور عزیز و برگشتیم . اونجا دوتا از دوستان وبلاگ نویس عزیز را ملاقت کردیم و کلی به اونها زحمت دادیم که همینجا یکبار دیگه از ایشون تشکر می کنم.

از سرمای اینجا هم بگم که خدا را شکر تا حالا ما رو که اذیت نکرده. اصلا من یه تصور دیگه از سرمای اینجا داشتم ولی به اون وحشتناکی که شنیده بودم اصلا نبود. امروز هم که فکر کنم بعد از ۳۰ تا ۴۰ روز دوباره دمای هوا مثبت شد ( مثبت ۲ درجه ) .

راستی این مطلب را بگم شاید بدرد شما هم بخوره : چند وقت پیش دخترم شیطونی کرد و عینک من را شکست. من قبلا شنیده بودم اینجا عینک خیلی گرونه و تو پاساژهای اینجا هم که گشت زدم دیدم زیر ۱۰۰ دلار نمی تونم عینک پیدا کنم ولی شانسی شوهرم یه سایت تو اینترنت پیدا کرد با آدرس https://www.clearlycontacts.ca که داشت با ۷۰٪ تخفیف عینک میفروخت. خلاصه کنم تونستم با ۶۸ دلار یه عینک Calvin Klein (با شیشه) بخرم. مکان اصلی این کمپانی ونکوور است و من نمی دونم آیا همیشه این تخفیف را می دهد یا خیر ولی هرچی بود برای من تقریبا ۴ روزه فرستاد البته این را بگم که من از ایران نسخه چشم پزشکم را آورده بود و با کمک اون تونستم اطلاعاتی که برای ساختن شیشه لازم بود تو سایتشون وارد کنم. به خاطر همین فکر کنم بد نباشه مهاجرین عزیز نسخه چشم پزشک دندانپزشک دکتر پوست و .... را با خودشون بیارند شاید که بدردشون بخوره.

 

چرا کانادا چرا ایران ؟

دیروز دمای هوا به منفی ۳۰ درجه هم رسیده بود و من بعد از کلی یخ شکستن ( روی شیشه ماشین به قطر ۲ سانتی متر یخ بسته بود)  به این فکر  افتادم اصلا چرا اومدم کانادا ؟؟؟؟  بعد یاد ایران و مشکلاتی که داشتم افتادم و تصمیم گرفتم برای خودم یه جدول درست کنم. حالا هم تصمیم گرفتم این جدول را بگذارم تو وبلاگم ولی از همین الان می گیم که تمامی نظرات شخصی من در رابطه با زندگی شخصی خودم است و لطفا با زندگی خودتون مقایسه نکنید 

* تمامی قیمتها به تومان است

 

ایران (تهران)

کانادا (مونتریال)

1-      خرج خوراک ماهیانه

400000   (9ماه پیش)

400000

2-      اجاره خانه

400000

900000

3-      درآمد یک نفر

650000

2000000

4-      درآمد وقتی بیکار باشی

0

560000 (اگر کلاس فرانسه بری 460000 به مبلغ بالا اضافه می شود یعنی 1020000)

5-      آموزش و پروش فرزندم

برادرزادم که اون موقع برای ثبت نام 1200000 داده بود

رایگان -تازه می تونم برای فرزندم یک حساب باز کنم که دولت ماهانه یک مقدار

پول به اون حساب پرداخت کند

6-      سرما

نهایتا 7 درجه زیر صفر

40 درجه زیر صفر

7-      تفریح

تا 11 شب با همسر و خانوادم بیرون بودیم

9 شب همه جا تعطیل (بجز رستورانها و بارها )

8-      دیدار خانواده

هر روز

پای اینترنت

9-      رانندگی با آرامش

اصلا نداشتم

کاملا آرامش دارم

10-   ترافیک

+++

+

11-   توانایی حرف زدن به دو زبان انگلیسی و فرانسه

انگلیسی در حد متوسط . فرانسه هرگز

مجبوری یادبگیری و حرف بزنی

12-   گشتن در پاساژهایی با مارک های واقعی (GAP, Esprit,…)

-

+

13-   توانایی استفاده از ماشین مدل جدید

-

+

14-   تعطیلی در سال

+++

-

15-   داشتن مکانهای تفریحی مثل دربند و ...

+++

-

16-   مدت انتظار برای دیدن دکتر

نهایتا 1 ساعت

حداقل 2 ساعت

17-   ویزیت دکتر

حداقل 5000

مجانی

18-   گرفتن مرخصی استعلاجی از دکتر

مجانی

30000

19-   خرید خانه

غیر ممکن

ممکن

بعد از دیدن جدول بالا سرما و یخ شکستن و فراموش کردم تا دفعه بعد که از خونه برم بیرون

 

برف و برف و برف

بالاخره زمستون شروع شد. امسال یک مقدار دیرتر شروع شد ولی بد شروع شد. در عرض ۱۲-۱۳ ساعت حدود ۴۰ سانت برف رو زمین نشست. فعلا هم در حال باریدنه.

فکر کنم شهرداری هم خودش مونده چیکار کنه. هر چی پاک میکنن باز هم  فایده نداره. خودشون میگن هر روز برف روبی یک میلیون دلار  خرج بر میداره. البته فکر کنم مردمو گیر آوردن. بهرحال امروز یاد ایران افتادم. مسیر یک ساعته رو حدود ۲ ساعت تو راه بودم. 

اینجا باید لایه لایه لباس بپوشی. یعنی یک چوری که تو اتوبوس و مترو راحت بتونی از لباس ها کم کنی. چون فضای مترو و اتوبوس عین سونا میمونه. فکر کنم راحت ۳۰ - ۳۵ درجه باشه. حالا فرض کنید با لباسهایی که در سرمای منفی ۱۵ درجه بیرون می پوشید بخواهید یک ساعت تو اتوبوس بشینید.

پی نوشت :

۱- ببخشید که دیر به دیر مینویسم. ولی واقعا نه وقت دارم و نه مطلب.   

۲- من وکیل مهاجرت نیستم. اطلاعات خاصی هم در این زمینه ندارم. از دوستان خواهش میکنم سوالاتی مثل پرونده من با فلان شرایط قبول میشه یا نه از من نپرسن. اطلاعات من درحد همونهایی هست که در پست های اول وبلاگ نوشتم.

 

یک کلام ختم کلام

خیلی وقته که چیزی ننوشتم. راستش وقتی روزی ۸ تا ۹ ساعت پای کامپیوتر باشی و تقریبا ۳ ساعت هم مسیر رفت و برگشت به محل کارت طول بکشه دیگه توانی برای نوشتن نمی مونه. ولی خوب این مدت بیشتر وبلاگ خوندم. یه مدتی هم فکر نوشتن یه مطلب کاملا متفاوت درباره مهاجرت بودم. تقریبا یک مقدار از حرفهایی رو که در ذهنم بود رو میترا و رودابه نوشتند(پست آخر میترا و پست ماقبل آخر رودابه). 

حتما متوجه بخش نظرات هم شدید. اون آدمی که تو یکی از پستها راجع به اون صحبت کرده بودم دیگه وقاحت رو از حد گذروند و مطالبی رو تو نظرات عمومی و خصوصی نوشته بود که آدم حتی شرم میکنه بهشون فکر کنه. بهرحال فعلا مجبورم نظرات رو بعد از تایید نشون بدم. البته مطمئن باشید بغیر از توهین ها همه رو تایید می کنم. 

الان داشتم بخش نظرات وبلاگ رودابه رو میخوندم کلی خندیدم. یک آقای باحال از طرف پوریا کامنت گذاشته که من و مهاجر و خداحافظ کانادا یکی هستیم.  گفته با مدرک هم ثابت میکنه. ما سه نفر هم منتظر هستیم. فقط موندم چطور تو وبلاگ پوریا میخواد پست بذاره. 

اما در مورد مهاجرت:

۱. اگر فکر میکنید اینجا برای همه فرش قرمز پهن کردند.

۲. اگر هدفتون فقط گرفتن پاسپورت کانادایه.

۳. اگر فکر میکنید تمام سابقه کار شما در ایران رو به حساب میارند.

۴. اگر با دیدن صحنه های +۱۴ در خیابان به رگ غیرتتون برمیخوره.

۵. اگر فکر میکنید سگ نجسه.

۶. اگر تو ایران واقعا زندگی راحتی دارید.(باز نگید که اگر زندگی راحتی داشتم نمیومدم. چون این افراد معمولا میان برای پاسپورت ).

۷. اگر فکر میکنید تو کانادا کلاه بردار نیست و همه چی سر جاشه.

۸. اگر خیال میکنید که به یک کشور فوق پیشرفته سفر میکنید.

۹. اگر کار (هر نوع کاری) براتون عاره.

۱۰. اگر تحمل یک فرهنگ کاملا متفاوت با ایران رو ندارید.

۱۱. اگر فکر میکنید کانادا فقط سنجاب و پاییز و مناظر زیباست.

۱۲. اگر فکر میکنید زبان را اینجا یاد میگیرید.

۱۳. اگر خودتون رو برای یک دوره سختی حداقل یک ساله آماده نکردید.

۱۴. اگر برای یک خانواده سه نفره زیر ۲۰ میلیون تومان پول دارید.

۱۵. اگر با هوای -۲۰ تا -۴۰ اونهم به مدت چهار ماه (چهارماه هم بین +۵ تا -۲۰) مشکل دارید.

یک کلام ختم کلام:

۱. اگر تو فکر تشکیل پرونده  اید همین الان بیخیال بشید و الکی پولتون و وفتتون رو هدر ندید.

۲. اگر پرونده در حال پروسسه ، یک نامه به سفارت بزنید و انصراف بدید.

۳. اگر ویزاتون آمادست پلهای پشت سرتون رو خراب نکنید. بیایید کارتهای اولیه رو بگیرید و برگردید.

این پست اصلا منفی نیست. واقعیته. چون وقتی میاین اینجا بعد از فروکش کردن هیجان اولیه کوچکترین چیزی که با نظرات شما همخونی نداشته باشه براتون یک مشکل بزرگ لاینحل بنظر میرسه.

ممکنه بگید اگر بده چرا خودت رفتی و تازه اینها رو میگی. من قبلا هم گفتم. خدا رو شکر تا الان برای من خوب بوده و از اول هم قبلا از اینکه بیام برای پاسپورت نیومدم. اومدم که زندگی بهتری برای بچه ام بسازم. ما ها که نسل سوخته ایم. (منظورم از ماها متولدین ۴۷ تا ۵۹ هستند). در مورد این نسل سوخته بعدا مینویسم.  هدفم هم از صفر شروع کردن بود. فعلا هم با کمک خدا کار پیدا کردم. از کار خودم یک پله پایینتر ولی مرتبط با رشته تحصیلی . اصلا زیاد نپیچونمش . من خودم برنامه نویسم ولی الان تو قسمت تست نرم افزار هستم . یعنی یکی دیگه مینویسه ما تست میکنیم و خطا هاش رو درمیاریم. البته من در ایران هم فقط کارم خوب بود. نه خونه داشتم و نه سرمایه هنگفت. تا الان هم بغیر از دوری از خانواده و دوستان مشکل خاصی به لطف خدا نداشتم.

 شما وقتی میخواهی وارد بازار کار اینجا بشی باید این فکر بکنی که الان تو ایرانی و تازه از دانشگاه اومدی بیرون. واقعا همین الان تو ایران برای همچین شخصی چقدر طول میکشه تا کار پیدا کنی؟ اینجا تقریبا سابقه ایران براشون صفره.

اینجا توی اتوبوس و خیابون و آسانسور و .... خیلی میبینی که یک دختر و پسر تو حاله خودشونن. خوب بابا فرهنگشون اینه و از نظر من و شما عیبه. این ما هستیم که باید خودمون رو وفق بدیم. یا مثلا میبینی طرف با ۳ تا سگ داره میگرده و هرکدوم از اونها کثافت کاری کنه اون فرد وظیفشه که اونو از زمین جمع کنه. حالا ما هی خودمون رو بخوریم که سگ نجسه هیچ اینجاییها مدفوع سگشون رو هم جمع میکنند. خوب اگر یک روز این کار رو نکنند میدونید چه افتضاحی میشه.

اینجا هم ایستگاه اتوبوس میبینی که کثیفه یا شیشه هاش شکسته. راننده بی فرهنگ میبینی که برای ۵ سنت از ۲.۷۵ پول بلیط داد و بیداد راه می اندازه.    

خلاصه برای خودتون از اینجا مدینه فاضله نسازید. اینجا مشکلات خودش رو داره و جنس مشکلاتش هم با ایران قابل مقایسه نیست. به نظر من مهاجرت شبیه ازدواج میمونه. اگر واقعا دوستش داشته باشی با تمام سختیها و مشکلاتش کنار میایی و آینده خودتو میسازی.

ببخشید که طولانی شد. به قول یک دوست ما هم نمینویسیم نمینویسیم آممما وقتی مینویسیم دیگه مینویسیما.

امتحان

قبول شدم

امتحانم دو روز بود. روز اول امتحان رایتینگ داشتم که از من خواسته بودند در مورد ۸ چیز متفاوت مطلب بنویسم مثلا خواسته بودند برای معلم فرزندم نامه بنویسم و بگم که به یه علتی دو روز دیگه مدرسه نمیره و ... که ساده بود ولی امتحان امروزم درک مطلب بود که واقعا سخت بود . ۱۰ تا متن متفاوت داده بودند و در مورد آن ها سوال پرسیده بودند ( فقط یه خورده مجبور شدم تقلب کنم)  آخر سر هم که معلم عزیزم یه شمع روشن کرد و چراغ های کلاس را خاموش کرد و شروع کرد به امتحان شفاهی گرفتن از بچه ها . از من در مورد دخترم و اینکه برای آینده اون می خواهم چکار کنم سئوال پرسید.

هوای مونترال هم که به شدت داره سرد میشه ولی خوب چون فعلا خدا رو شکر ماشین داریم فکر نکم زیاد سخت باشه. اینجا از این ماه به بعد لاستیک ماشینها رو عوض میکنند و لاستیک مخصوص زمستان می بندند که ما هنوز این کار را انجام ندایم ولی خوب باید هرچه زودتر اینکار را بکنیم و گرنه ممکنه پلیس جریممون کنه.

در مورد رانندگی در مونترال این و بگم که خیلی خیلی از تهران راحتتره ولی خوب اینجا هم بعضی هاشون دسته کمی از رانندگان گرامی خودمون در ایران ندارند. اینجا داخل شهر، سرعت شما از ۵۰ تا نباید بیشتر بشه ولی خوب اکثر ماشین ها با ۶۰ سرعت حرکت می کنند. (می دونم این موضوع تو ایران کاملا خنده داره چون خودم تا از پارکینگ خونمون می اومدم بیرون سرعتم ۵۰ تا بود بعدش که ...) . اینجا اگر با ۷۰ تا سرعت تردد کنی حتما پلیس جریمه ات میکنه.  راستی تو تهران باید مواظب گربه های عزیز بودیم ولی اینجا خبری از گربه نیست و فقط و فقط سنجابه که همینطور داره از وسط خیابون رد میشه و باید مواظبش باشی. در ضمن با عرض پوزش از آقایون باید بگم اینجا مردهاشون فرهنگشون حداقل تو رانندگی خیلی خیلی بالاتر از ایرانه چون اینجا تو این مدت که من رانندگی می کنم ندیدم حتی یک نفرشون به خاطر خانوم بودن من بخواهد آزار و اذیت کند. 

 

برف - امتحان

دیروز اولین برف مونترال را دیدم به نظرم که قشنگ اومد  ولی خوب، میدونم که از این برف های قشنگ قراره تا ۵ ماه دیگه داشته باشیم. جالب اینجا است که دیروز برف اومد ولی امروز هوا آفتابی آفتابی بود.  با اجازتون دوشنبه و سشنبه امتحان فرانسه دارم (یک روز رایتینگ و یک روز اسپیکینگ) پس به قول ادبیات تلویزیون خودمون فعلا هوا را بیخیال و فرانسه را عشق است.

این رو هم اضافه کنم که در ترم اول به ما دو کتاب دادند یکی ۴۷۰ صفحه و اون یکی حدود ۱۷۰ صفحه، حالا خودتون مجسم کنید الان قیافه من چه شکلیه ولی خوب من سعی خودم را میکنم  

راستی اگر یکی از دوستان لطف کنند و یک تقلب به من برسونند بسیار متشکر میشم. از من یه متن خواستند که توش بنویسم یک گربه با یک سری مشخصات (مثلا رنگش مشکی چشماش سبزه و...) در یک خیابان به اسم سن کاترین گم کردم و حالا از یابنده تقاضا دارم که به یک شماره تلفن زنگ بزنه و به من اطلاع بده . البته خودم یک متنی را نوشتم فقط نمیدونم درسته یا نه ؟

 

با سلام به همه دوستان خوبم، ببخشید که در پست قبلی نمی توانم جواب تک تک شمارا بدم به خاطر اینکه  فعلا دچار آنفلوانزای سختی شدم  و در حال دسته و پنجه نرم کردن با این ویروس های شیطانی هستم (دکتر گفت ممکنه آنفلوانزای خوکی  باشه) بنابراین از همین اینجا از تمامی دوستانم تشکر می کنم و امیدوارم شما نیز در تمامی مراحل زندگیتون موفق، پیروز و سلامت باشید.

رانندگی

خدای من هنوز باورم نمیشه قبول شدم. راستش امروز امتحان رانندگی داشتم و برای اولین بار تو عمرم تنهای تنها یک کاری را انجام دادم. آخه تو ایران تک دختر بودم و فرزند آخر خانواده دیگه خودتون تا آخرش رو حدس بزنید. ولی خوب امروز توی یک کشور دیگه با یک زبان دیگه تونستم موفق بشم. البته می دونم خدای نازنینم کمکم کرد (مثل همیشه).

امتحانم سخت نبود اول آقای پلیس نازنین اومد و ماشینم رو چک کرد ( فلاشرها ، چراغ ترمزعقب ، ترمز دستی ، گاز ماشین ، بوق ) بعد نشست تو ماشین و گفت حواست به نقطه کورت باشه و استاپ ساینها را حتما رعایت کن و بعد پرسید اگر سوالی داری می تونی بپرسی که گفتم نه فقط زودتر بریم. 

خلاصه حدود ۲۵ دقیقه تو خیابان ها گشتیم و تو این مدت یه درس رانندگی ایرانی بهش یاد دادم .  آخه چون  خودش دیر گفت بپیچ راست منم مجبور شدم بطور خیلی ایرانی(حرفه ای) بپیچم جلوی یک ماشین دیگه  تازه بعد از این کارم حسابی تعجب کرده بود که چرا هول نکردم و خیلی عادی مسیرم رو ادامه دادم و گفت اصلا ماشین پشتی را دیدی ؟ منم گفت آره همون ماشین سفیده؟ (البته شما این کار رو نکنید ، منم شانس آوردم ردم نکرد)

آخر سر امتحان پارک گرفت که با پارک دوبل خودمون فرق داره اینجا چون اکثرا ماشینها کنارهم کنارهم بطور عمودی پارک می کنند بنابراین امتحان هم از من همانطور گرفت. گفت دنده عقب برو و بین اون دوتا خط توقف کن ( اگر دوتا ماشین بودند خیلی ساده تر بود) ولی خوب بلاخره انجام شد.

واقعا به ابن گواهی نامه احتیاج داشتم آخه دیگه همسرم صبحها خودش زودتر با اتوبوس میره سر کار و من مجبورم دخترم رو ببرم مهد و بعدش برم کلاس که از خونمون دوره.

راستی امتحان فرانسه من ۱۰ روز دیگه است دعا کنید اون را هم قبول شم.

خدایا بازم شکرت  

 

منفی نگری

سلام

۱- اول از همه دوستانی که در دو پست قبلی ما رو مورد لطف قرار دادند ممنونم. همسرم کامنتهای مربوط به تولدش رو جواب داد. ولی من وقت نکردم . ببخشید. ولی از همینجا از همه تشکر میکنم.

۲- در یکی از کامنتها که حتما خودتون هم دیدید یکی از دوستان متنی رو نوشته که خلاصه اون اینه که هرکی از کانادا بد بگه عامل ج.ا.ا. بد ندیدم یک چند خطی درباره این موضوع بنویسم.

من از اون موقعی که وارد کانادا شدم به خاطر مسائلی که در ایران از دوستان و آشنایان راجع به ایرانی های مقیم اینجا شنیده بودم  خیلی محتاط عمل میکردم. ولی الان بعد از ۵ ماه به این نتیجه رسیدم که اشتباه میکردم. من نمیدونم تا کی باید نسبت به هم وطنانمان با این دید نگاه کنیم. واقعا اگر بتونیم به هم در داخل یک کشور غریب کمکی کنیم ایرادی داره؟ واقعا اگر کسی نظرش با ما مخالف باید اینجوری راجع به اون فکر کنیم؟ صحبت من با همه دوستان وبلاگ نویس و وبلاگ خوانه. من خودم یک پستی راجع به آقای خداحافظ کانادا نوشته بودم. الان میگم اشتباه کردم. چرا؟ خوب ایشون نظرات خودش رو داره می نویسه. همینطور که کانادا جون داره مینویسه. آقای خداحافظ کانادا هم اشتباه میکنه که نسبت دلالی رو به هم وطن خودش میده. من وقتی رسیدم اینجا دیدم اگر کسی رو اینجا نداشته باشی واقعا جمع و جور کردن خودت و راه رو از چاه شناختن هم سخته و هم هزینه بره. برای همین هم تصمیم گرفتم هروقت چیز جدیدی یاد گرفتم در اولین فرصت اینجا بنویسم. بعد هم اگر ببینم کسی از دوستان تاره داره میاد و یا اومده یک جوری با هم ارتباط برقرار کرده و هرچی تو این ۵ ماه یاد گرفتم به اون هم بگم. اینجوری هم برای خودمون یک دوست تازه پیدا میکنیم و هم اون شخص هر چند به مقدار کم کمتر هزینه خواهد کرد و شاید یک دلگرمی کوچک هم پیدا کنه که اینجا تنها نیست. ما تو ایران یاد گرفتیم که همه بدند مگر خلافش ثابت بشه. ولی اینجا مردم به من یاد دادن که همه خوبن مگر خلافش ثابت بشه. نمونه هم این که من تو این مجتمع خودمون هرکی رو حتی برای بار اول تو آسانسور یا پارکینگ دیدم اول اونها به من گفتند سلام. همه با لبخند هستند. اگر هم بار دوم ببینند میگن من فلانی هستم . شما؟ و به همین راحتی دوست پیدا میکنی . البته اجازه نداریم وارد حریم خصوصی همدیگر بشیم . ولی اگر کمکی بخواهی همیشه در دسترسند. اصلا هم به این کاری ندارند از کجا اومدی و کی هستی. حالا چرا نباید ما خودمون و بین خودمون اینجوری رفتار کنیم.

یا مثلا تو فروشگاه های بزرگ مثل وال مارت دستگاه هایی هست که شما خودت میتونی اجناسی رو که خریدی اسکن کنی و پولش رو به دستگاه بدی و بری بیرون. نه کسی فاکتورت رو چک میکنه و نه کسی اجناست رو. حالا این رو مقایسه کنید با فروشگاه شهروند که لازم به توضیح نیست.

محض اطلاع این دوست عزیز این من بودم که برای بار اول از نویسنده وبلاگ از ایران تا کانادا درخواست تلفن کردم. چون دیدم تازه اومدند و شاید بتونم اطلاعاتی هرچند اندک به ایشون بدم. تا الان هم همدیگر رو ندیدم و فقط ۲ دفعه تلفنی صحبت کردیم. نویسنده وبلاگ سفر ما به کانادا هم همینطور. با این تفاوت که ایشون و همسر شون رو چند بار دیدیم و صمیمی تر هستیم. همین الان هم که دارم این پست رو مینویسم قراره فردا بریم منزل اونها.

دوست دیگری تو یکی از وبلاگها نوشتند فقط ایرانیها و هندیها توی کار زیراب هم زو میزنند. واقعا زشته. این یعنی خود شما هم همین کار رو انجام میدی. مگر شما ایرانی نیستی؟  

البته من منظورم این نیست که آدم بد تو ایرانیها پیدا نمیشه. همونطوری که داخل ایران هم هست. ولی درست نیست که با دید منفی به همه نگاه کرد. اول شما برو جلو اگر دیدی نه این شخص آدم خوبی نیست بعد باهاش قطع رابطه کن. 

من از تمام دوستانی که در کانادا هستند خواهش میکنم به دوستان تازه وارد کمک کنند. به جای اینکه تو دل اونها رو خالی کنید با گفتن واقعیتها به اونها کمک کنید تا خودشون رو پیدا کنند. اگر جایی کار میکنید و میبینید استخدام دارند زود به تازه واردین اطلاع بدین. باور کنید هیچ اشکالی نداره. شما چینیها رو ببنید. یک جوری هوای هم رو دارند که انگار همه با هم از یک خانواده هستند. بعد ما ایرانیها که ادعا داریم مهمان نوازیم ، با هم اینجوری رفتار میکنیم. یکی به دیگری تهمت میزنه ، یکی میاد فقط بد و بیراه تو کامنت ها میزاره. یکی به اسم شخص دیگه ای میاد بد و بیراه میگه و .... .

امیدوارم هر چه زودتر به خودمون بیام و به زودی دارای یکی از بزرگترین کامیونتی ها در کانادا باشیم.  

تولد تولد تولدت مبارک

همسر عزیز و دوست داشتنی ،

 همراه همیشگی من در

تمامی لحظات زندگی 

               تولدت مبارک

                     

اولین روز کاری و یک جوابیه

امروز اولین روز کاری من بود. ساعت کاری من ۹ صبح تا ۵ بعد ازظهره. البته من ساعت ۷:۳۰ صبح از خونه خارج شدم و ۶:۳۰ بعد از ظهر برگشتم. ماشین رو همسر عزیز استفاده میکند و من با اتوبوس و مترو میرم.  به مرور از تجربیات کار مینویسم.

اما جوابیه:

از وقتی همسرم پست قبلی رو گذاشته یک آدم مریض پیدا شده که کامنت های چرت و پرت تو این وبلاگ و بقیه وبلاگها قرار میده. نمیدونم این آقای خداحافظ کاناداست (تو این مورد شک دارم چرا که ایشون اگر راست گفته باشند پزشک هستند و به شخصیت یک پزشک نمیخوره اینجوری حرف بزنه. البته اگر راست گفته باشند.) یا یک نفر دیگه. در توصیف مریضی ایشون همین بسه که ایشون کامنت گذاشتند و خطاب به همسر من گفتند که خوشحال نباش که شوهرت کار پیدا کرده. دو روز دیگه با یکی تو محل کار دوست میشه و بهت خیانت میکنه. (نتیجه : تمام مردان شاغل کانادایی در حال خیانت به همسرشون هستند.) ولی خیالت راحت باشه رابطه من و همسرم خیلی محکمتر از این حرفاست و من یک تار موی همسر عزیزم رو با دنیا عوض نمیکنم. یکسری توضیحات هم لازمه بدم:

۱- من هم اگر مثل این آقا نشسته بودم تو خونه و از صبح تا شب فقط وبلاگها رو چک می کردم و به اسم این و اون کامنت میگذاشتم میگفتم کانادا بدرد نمیخوره و همچین و همچونه. عزیز من برو کار کن. به خدا کار عار نیست چه تو مک دونالد باشه چه هر جای دیگه.

۲- در مورد دعا کردن هم تو نمیفهمی چرا به دیگران تیکه می اندازی. تو اگر خدا رو قبول داری باید بدونی که هرجایی ممکنه فکر کنی خدا بهت نزدیکتره . حالا ممکنه این مکان بالای کوه ، داخل منزل ، مسجد یا کلیسا باشه. مهم اینه که به خدا اعتقاد داشته باشی و همیشه از اون کمک بخواهی. حالا باز برو کامنت بذار رو مسخره کن که رودابه برو تو هم مثل بالی تو کلیسا دعا کن. محض اطلاع رودابه خانم و همسر گرامیشون درحال حاضر از دوستان ما هستند و با هم در اینجا در ارتباط هستیم. به کوری چشم بعضی ها هر جور کمکی هم که از دستمون بر بیاد براشون انجام میدیم.

۳- کاری که من پیدا کردم مجانی نیست (فقط جهت اطلاع). گفتم سه ماه آزمایشی یعنی بعد از سه ماه یک ساله قرارداد می بندن (مثل همسر شانتمیس عزیز). شما اطلاعات نداری دیگران رو تو اشتباه نداز.

۴- من تا امروز سعی کردم جنبه اعتدال رو گرفته باشم. هم از کانادا خوب نوشتم و هم بد. باز هم میگم کانادا مدینه فاضله نیست. پیدا کردن کار سخته ولی غیر ممکن نیست. ولی به نظر من اگر کار داشته باشی جای خوبی برای زندگیه. آرامش خاصی داره. البته این نظر منه. برای نظرات همه تا وقتی که بی ادبانه و تمسخزآمیز نباشه احترام قائلم.

از اینکه مجبور شدم یک مقدار تند بنویسم معذرت میخوام. امیدوارم این آقا هم دست از این کارها برداره و اگر هم انتقادی داره به صورت منطقی بیان کنه. چون با این طرز گفتار احساس میکنم که این شخص دوست نداره هیچ ایرانی تو کانادا موفق باشه. حالا شانس آوردیم که ما هنوز تا موفقیت راه زیادی داریم و اینجوری به ما حمله میکنه. به هر حال باز هم قسمت نظرات بازه و همچنان به قوانین دموکراسی پایبندیم. فقط باز خواهش میکنم بی ادب نباشید و مسخره نکنید.  

bonjour comment allez vous?

این و نوشتم که بگم منم دارم به جمع فرانسوی زبانها اضافه میشم ولی با این وجود سر حرفم هستم که اگه آدرس مخترعینشو پیدا کنم..... ( شوخی کردم تازه دارم به این زبان و قوانینش عادت میکنم) بگذریم الان ساعت  ۱۲ شبه و همسر گرامی و دختر کوچولوی عزیزم خواب تشریف دارند. تو این چند روزه همانطور که همسر عزیز گفتند اتفاقهای خوب خوب افتاد. اول که مهمان عزیز از ایران داشتیم و بعد هم پیدا کردن کار توسط همسرم بود. راستشو بخواهید هم خوشحالم هم نه؟   میدونم ناشکری میکنم ولی خوب من و همسر عزیز درست 10 ساله که باهم هستیم ( یک دانشگاه یک محل کار و ...) خوب پس یکم به هم حق بدید که یه کوچولو ناراحت باشم. راستش چند روز پیش رفته بودیم کلیسای قدیمی سنت جوزف را نشون مهمون عزیزمون بدیم که یهو اونجا یاد مسجدهای ایران خودمون افتادم ( البته تفاوت ظاهری آنها زمین تا آسمون است) ولی خوب میدونم که خدای خوب من  همه جا هست. به خاطر همین برای اولین بار تو عمرم رفتم پشت یکی از صندلی هاشون نشستم و دعا کردم.( راستش دلم برای دعا کردن در یک جای معنوی و خلوت خیلی تنگ شده بود) و همون جا برای سلامتی تمامی عزیزانم و همین طور کار همسر گرامی دعا کردم و خدای نازینم چقدر زود جوابم داد.

خوب از قدیم راست گفتند خود کرده را تدبیر نیست حالا باید از این ببعد خودم تنها تشریف ببرم کلاس فرانسه و ازهمه بدتر دیگر همسری نیست که وقتی معلم چیزی از من پرسید بخواد بهم برسونه؟

واقعا از صمیم قلبم خوشحالم که شوهرم تو زمینه کاری خودش کار پیدا کرد و براش آرزوی موفقیت میکنم

مطالب دیگر

1-  دیروز از winners پالتو زمستانی برای خودم با قیمت 80 دلار خریدم البته قبلش کلی از خانم های مسن که ترجیحا انگلیسی بلد بودند نظر خواهی کردم و بهشون گفتم که این اولین زمستان من در مونترال است و اونها هم خیلی خوب من را راهنمایی کردند و گفتند پالتویی که میخوای بخری حتما باید توش پر داشته باشه، سر آستیناش کشف باف باشه، کلاه داشته باشه و ...

2-  امروز با دوست عزیزی رفته بودیم Ikea تقریبا 4 ساعت اونجا بودیم و همه جاشو گشتیم. بنظر من اونجا برای خرید بعضی از وسایل خانه خیلی مناسبه.

3-  دختر کوچولوم یک لغت فرانسه گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (نگاه کن= regardes )

۴- به بعضی از دوستانی که سرتاپا انرژی منفی هستند و مرتب می خواهند با دادن کامنت این انرژی شون را به سایرین بدند باید بگم زیاد از یاد خدا غافل شدید و خیلی زیاد از خدای خودتون دورشدید. بهتره بجای دادن انرژی منفی به دیگران کمی هم به فکر خودتون و خدای خودتون باشید.( انرژی منفی = فاصله گرفتن از خدا ) از همین جا براتون دعا می کنم

هنوز زنده ایم

باز ما زدیم زیر قولمون. شرمنده. این بار تمام تقصیرها رو گردن زبان فرانسه می اندازم. تقریبا ۷۰ درصد انرژی ما رو میگیره. اینجا وقتی میری سرکلاس معلم از همون اول فرانسه صحبت میکنه و باید کلی خواهش و تمنا کنی تا معنی یک کلمه رو به انگلیسی بگه. تازه باید خواهش و تمنا رو هم به زبان فرانسه بکنی. دیگه خودتون ببینید که انرژی میمونه برای پست گذاشتن.

این چند وقته که نبودیم دو دلیل عمده داشت. یکی رو که گفتم و دومی مهمانی بود که از ایران داشتیم.  این چند وقته فقط کلاس بود و بعدش هم نشون دادن شهر و مراکز خرید. دیگه وقتی شب میرسیدیم خونه نای هیچ کاری نداشتیم. خلاصه شرمنده.

اما وقایع اتفاقیه:

۱- هوا با سرعت باور نکردنی داره سرد میشه. در عرض کمتر از یک هفته حدود ۱۰-۱۲ درجه سرد شده. دیگه یواش یواش باید منتظر اولین برف باشیم. خود کبکی ها میگن ۱ ماه بهار ، ۲ ماه تابستان ، ۱ ماه پاییز و بقیه سال زمستان. 

۲- پاییز مونترال واقعا قشنگه. رنگ برگ تمام درختان به قزمز و نارنجی تغییر میکنه. ولی خوب حیف که خیلی کوتاهه. تا بیای لذت ببری همشون میریزه. ولی خوب همین مدت کوتاه هم واقعا دیدنیه.

۳- یک نامه از دولت کبک دریافت کردیم که نوشته بود شما برای دریافت کمک هزینه بچه واجد شرایط هستید (حدود ۳ ماه پیش درخواست داده بودیم). جمله زیر دقیقا ترجمه خط بعدی نامه :

ما به شما ۱۲۶۰ دلار (بابت ۶ ماه) بدهکار هستیم که به زودی به حساب شما واریز خواهد شد.

بله تا الان ندیده بودیم که دولت به کسی بدهکار باشه. در ضمن دقیقا همان روز دریافت نامه پول رو واریز کرده بودند. 

4- چک اول کلاس هم اومد. تفری 437 دلار داده بودند که فهمیدیم چون یک روز دوشنبه تعطیل بود پولش رو کم کرده بودند. برای مهد کودک هم به جای 550 دلار 160 دلار داده بودند. یک نامه هم اومده بود که ما برای مهد کودک به شما روزی 25 دلار میدیم. زنگ زدیم پیگیر شدیم ، گفتند چون چک قبل از نامه صادر شده مابالتفاوت رو ماه دیگه پرداخت میکنیم.

5- توی روزنامه با آب و تاب فراوان و چند تا عکس از مسئولین حمل و تقل عمومی نوشته بودند:

اولین اتوبوس آکاردئونی در مونترال آغاز به کار کرد.

بله درست دیدید. تو این مملکت جهان اول تازه اتوبوس آکاردئونی رو کشف کردند. (سوژه آقای خداحافظ کانادا هم جور شد).

6-  تجربه جدیدی که پیدا کردیم اینه که اگر چنسی تو حراج باشه و شما دیر برسی و تموم شده باشه میتونی از فروشنده درخواست Rain cheque بکنی. یعنی فروشنده به شما برگه ای میدهد که هر وقت اون جنس رو دوباره آورد به شما به قیمت همون حراج بده.

7- من حدود ۲ ماه پیش یه مصاحبه کاری داشتم. بعد از دو ماه تماس گرفتند و گفتند تشریفتون رو بیارید ۳ ماه آزمایشی کار کنید. بعد از ۳ ماه اگر همه چی خوب بود قرار داد یک ساله میبندیم. و به این ترتیب ما هم به شاغلین کانادا پیوستیم. خوشبختانه جایی کار پیدا کردم که کارشون دقیقا مرتبط با رشته خودمه. از حالا هم باید دعا کنیم تا بعد از ۳ ماه هم مشکلی پیش نیاد. کلاس فرانسه هم برای اینجانب از دوشنبه تعطیل .

8- مثل تمام دوستان وبلاگ نویس به افرادی که تو صف مهاجرت هستند توصیه میکنم زبان خود را تقویت کنید. الان ببینید میترا در عرض دو هفته کار پیدا کرد. چون زبان بلد بود. البته که شانس هم در پیدا کردن کار دخیله ، ولی اگر یک موقع از این شانسها در خونه آدم رو بزنه به دلیل بلد نبودن زبان به راحتی آب خورن اون رو از دست میدید.

9- تجربه دیگه اینکه رزومه خودتون رو برای پیدا کردن کار به صورت Email ، فاکس ، حضوری ، پست و هر راه دیگری که پیدا کردید به شرکت مورد نظر بفرستید. بعد هم با کمال خونسردی هر 2 تا 3 هفته یکبار با شرکت تماس بگیرید و رزومه رو پیگیری کنید. اینچوری همیشه در خاطر مسئول استخدام شرکت میمونید و اگر برای پوزیشن حاضر استخدام نشید برای پوزیشن های بعدی ممکنه قبول بشید. 

 

فعلا تا بعد ............

هرجا باشی آسمان همان رنگی است که دوست داری ببینی

   من واقعا به این جمله خودم ایمان دارم. این جمله را برای این نوشتم که بعضی از دوستان می پرسند کانادا خوب است یا نه ما مهاجرت کنیم یا نه؟ در جواب این دوستان من جمله بالا را تکرار میکنم البته همسر گرامی با من مخالف هستند که صد البته نظر ایشان و سایر دوستانی که این نظر رو دارند هم محترمه. من فقط نظر شخصی خودم را می نویسم: شما چه در کانادا باشید و چه در ایران اگر آدم منفی باشید فقط کاستی ها و بدیها را خواهید دید و اگر آدم مثبتی باشید بیشتر خوبیها را خواهید دید.  

   همه ما، انسان و یک موجود خاکی هستیم با تمایلات مختلف و هر جا که باشیم باز همان خاک، همان آسمان و... برای ما خواهد بود، تنها تفاوت در این است که ما با چه دیدی به زندگی نگاه کنیم و انتظار ما از زندگی چی باشد. من در ایران دوستان و آشنایانی داشتم که بعضی از آنها ثروتمند بودند و بعضی از آنها هم نه؛ ولی خوب در بین آنها ثروتمندانی بودند که فقط زندگی می کردند و کسانی هم بودند با زندگی متوسط که کاملا خوشبخت بودند.

   مهاجرت و کانادا هم از این قضیه مجزا نیستند ، مهاجرت سختی های خودش را دارد، کانادا هم همین طور. اینجا هم شما باید سخت کار کنید، اینجا هم تا چشم روی هم بگذارید آخر هفته شده، اینجا هم بعضی از آدما ممکنه سرتون کلاه بگذارند، اینجا هم بعضی مواقع بی قانونی می بینید، اینجا هم بعضی از ایستگاهاش کثیفه و ... اما خوب این می تونه دید یه آدم منفی باشه چون اینجا شما از اول صبح بدو بدو ندارید، ترافیک ندارید، زمان رفت و آمد اتوبوسها و مترو مشخص است، زندگی شما رو برنامه است، می دونید بعد از چند سال کار کردن و پس انداز کردن می توانید خونه و ماشین با اقساط کم بخرید، می دانید فرزند عزیزتون آینده بهتری خواهد داشت (حداقل می دانید دولت، فرزند شما را تا درسش تمام شود حمایت میکند) و از همه مهمتر به عنوان یک انسان دارای حق و حقوق مشخصی هستید که هیچکس دیگری حق گرفتن آن را از شما ندارد (متاسفانه در ایران تنها چیزی که برای اکثر ما اهمیت ندارد حق و حقوق دیگران است ) و ......

من خودم شخصا فکر می کنم که خوشبختم چون از زندگیم اول از همه سلامتی عزیزانم،  خوشبختی فرزندم، محبت و عشق همسرم و در آخر یک خانه کوچک توام با آرامش را میخوام که تا الان همه اینها را داشتم و فقط امیدوارم که خدا کمکم کنه و بتونم تا آخر عمرم همینطور خوشبخت باقی بمونم. ((در حال حاضر تنها موردی که ناراحتم میکنه دوری از عزیزانم است که آرزو می کنم هرچه زودتر بتوانم اونها رو هم اینجا پیش خودم داشته باشم)).

خوب این نظرات شخصی من بودند حالا تصمیم شما است که اینجا را انتخاب کنید یا نه ؟

زیر نویس:

1-    اینجا یه دوست خوب، رودابه عزیز و ملاقت کردم که واقعا دیدار ایشون باعث خوشحالی من شد. امیدوارم رودابه عزیز هرچه زودتر همان خونه ای که دوست دارند رو زودتر اجاره کنند و کاراشون یکی یکی درست شه.

2-   به نظر من کسانی  که زبان فرانسه را اختراع کردند باید کشت، خفشون کرد و................  یکی جلو من و بگیره وگرنه خودم میرم تک تک قبرشونو پیدا کنم و دوباره خودم اونها رو با دستهای خودم می کشم.  

۳- اگر این زبان فرانسه اجازه بده در پست بعدی تو یک جدول خوبی و بدی اینجا را براتون می نویسم.

از همه جا

۱- این چند وقته که نبودیم درگیر دختر کوچولو بودیم. الان یک ماه که میره مهد و یک ماه که مریضه. دیگه این ۱۰ روز آخر تب کرده بود. من و همسرم یک روز در میان نوبتی رفتیم کلاس و تو خونه موندیم تا بالاخره خوب شد. الان فقط یک مقدار آبریزش بینی داره. تقریبا تو ده روز ۴ تا دکتر ویزیتش کردند . اما همه گفتند ویروسیه و آنتی بیوتیک نمیخواهد. خلاصه جریانی بود.

۲- کلاس فرانسه هم خیلی خوبه. البته زبان فرانسه سخته ولی خود کلاس خوش میگذره. ۲۰ نفر با ملیت های مختلف ، ولی همه در یک سطح. درس خوندن با شوخی و خنده هم دنیایی داره. ولی فکر کنم موقع امتحان کاملا جبران بشه.

۳- در حال حاضر هم تقریبا هر شب یکی دو قسمت از سریال LOST رو میبینیم.  این سریال از کتابخانه نزدیک خونه میگیریم. اینجا هر منطقه ای برای خودش کتابخونه داره. عضویتش برای ساکنین اون منطقه مجانیه و برای استفاده از کتاب و CD و ِDVD  هم هزینه ای پرداخت نمی کنید. فقط اگر سر موعد مقرر کتابها و یا بقیه چیزها رو پس ندید به ازای هر روز دیرکرد باید 25 سنت جریمه بدید.  

 4- دیروز بعد از ظهر به یکی از مزیتهای ایران به اینجا پی بردم. داستان از این قرار بود که با همسرم تصمیم گرفتیم بریم بیرون یه چرخی بزنیم. اومدیم سوار ماشین بشیم دیدم به به یکی از چرخها پنچره. چرخ رو عوض کردم و راه افتادم دنبال پنچرگیری. یک ساعت تموم وست آیلند رو گشتم دریغ از یک دونه پنچرگیری که باز باشه. این اتفاق ساعت ۶ بعد از ظهر روز شنبه افتاد. این رو هم بگم که زاپاس ماشینها در اینجا از ۴ چرخ دیگه باریکتره. پس زیاد باهاش نمیشه راه رفت. اینچا بود که یاد ایران افتادم که در یک خیابان (مثل گلبرگ در شرق تهران) حدافل ۴ تا پنچری و تعویض روغنی بود که ساعت ۲ نصف شب هم میرفتی یکیشون باز بود. هیچی برگشتیم خونه. امروز صبح رفتم Canadian Tire برای پنچرگیری. اول تو کامپیوتر مشخصات ما رو وارد کرد. بعد کلید ماشین رو گرفت گفت یه دوری تو فروشگاه بزن تا ماشین آماده بشه. بعد از یک ساعت صدا کردند که بیا. رفتم گفتند که تایرت درست بشو نیست. باید یک دونه نو بخری . گفتم ماشین رو بدید برم. رفتم یه جای دیگه هم همینو گفت. برگشتم دوباره Canadian Tire گفتم خوب تایر نو بدید. گفت اون یکی تایر هم تعریفی نداره. گفتم خوب اونو هم عوض کنید. دو تا تایر نو هرکدوم 70 دلار با اجرت تعویض (50 دلار) بعلاوه TAX شد 215 دلار   .  این هم از لانگ ویکند ما .

نگاهی به مونترال از دیدگاه شخصی خودم:

مونترال از چهار قسمت تشکیل شده شرق، غرب، شمال و مرکز مونترال و یا همون داون تاون . بنا بر شواهد قسمت غربی مونترال بیشتر انگلیسی زبان ها ساکن هستند و به وست ایلند مشهوره که خود این وست آیلند از چند شهرداری (بخش ) تشکیل شده مثل پیرفوند، کریکلند، پوینت کلیر، دی دی ؤ و ...

مرکز شهر بیشتر با آپارتمانهای بلند حالت اداری و تجاری دارد ولی در سایر مناطق اغلب خونه ها ویلایی هستند من خودم اوایل به این خونها و مناظر عادت نداشتم و فکر میکردم اومدم شمال در واقع به اشتباه فکر میکردم مونترال یه جایی مثل تهران با ساختمان هایی حداقل 5 طبقه و بلند است ولی خوب سخت در اشتباه بودم. در وست آیلند وسیله نقلیه عمومی اتوبوس و قطار است و تنها در مرکز شهر مترو وجود دارد. مترویی که  بعضی ایستگاه های اون  3 طبقه است ( 3 ردیف مترو از روی هم رد می شوند) ولی خوب ظاهری نامرتب دارد. دو دانشگاه معروف مونترال : مک گیل و کونکوردیا در مرکز شهر واقع شدند. در مونترال تمامی اتوبانها با شماره فرد شمالی - جنوبی و با شمارههای زوج شرقی – غربی می باشند همچنین اسامی تمام خیابان ها و اتوبانها فرانسه نوشته شده و از هرکی آدرس بخوای میگه منم تازه اومدم .  

در وست آیلند دو کلینیک مخصوص بچه ها وجود دارد همچنین یکی از بهترین بیمارستان های  مونترال در وست آیلند قرار دارد ولی خوب خدا نکنه گذرتون به بیمارستان بیافته چون در اون صورت حداقل 3 و یا 4 ساعت معطلی پیشرو دارید.

اینجا پر از فروشگاههای مواد غذایی  و وسایل خونه است، مانند: Zellers,walmart,Maxi, Super C و IKEA  ولی خوب دیگه خبری از بقالی خودمون نیست. معمولا چهارشنبه ها درب منزلتون پر میشه از تبلیغات (Flyer) این فروشگاهها که نوشتن چه کالاهایی رو با چه قیمتی این هفته به فروش می رسانند. در اینجا معمولا فروشگاه های بزرگ هر هفته قیمت اجناس رو بالا و پایین میبرند و با هم رقابت میکنند. این تبلیغات به صورت online  هم در سایت فروشگاه ها قابل رویت هستند. اگر به سایتها مراجعه کردید ، دنبال Weekly Flyer بگردید. پس شما با توجه به مواد مورد احتیاجتون می دونید از کجا باید خرید کنید. راستی یک فروشگاه بزرگ ایرانی  (اخوان) هم اینجا هست که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش پیدا میشه. یک فروشگاه هم هست به نام آدنیس (Adonis) که ما بیشتر مواد غذایی رو از اونجا می خریم.

در رابطه با اجناس الکترونیکی هم مثل تلویزیون، کامپیوتر و... دو فروشگاه معروف به نام های فیوچر شاپ و بست بای وجود دارند که بهتره این وسایل و از اونجا تهیه کنید.

یه خبر مهم کلاس فرانسه ماهم تشکیل شد و باید بگم قیافه من بعد از ۴ روز الان اینجوریه

امتحان رانندگی

برای اینکه دوستان دیگر بتوانند در امتحان شهر همون دفعه اول قبول و از هزینه اضافی دور شوند چند تا نکته رو برای امتحان مینویسم که اگر رعایت بشه احتمال قبولی خیلی زیاده و در ضمن  کلا بعد که میخواهند رانندگی کنند باید حواسشون به این نکات باشه و گرنه جریمه و امتیاز منفی در انتظارشونه. 

۱- اول از همه کمربند ایمنی  فراموش نشود . بعد در موقعی که از پارک میخواهید بیایید بیرون (همون اول کار) حتما از چراغ راهنما استفاده کنید. حتی اگر کسی اون اطراف نیست.

2- در جایی که من امتحان دادم تا از محدوده اداره راهنمایی خارج و وارد خیابان اصلی شویم ، دو عدد تابلو ایست بود. حداکثر سرعت مجاز هم 20 تا بود. حتما حتما به تابلو ها دقت کنید. اگر تابلو ایست دیدید (حتی در یک کوچه خلوت) به مدت 3 ثانیه ایست کامل و بعد حرکت کنید. از سرعت مجاز هم (حتی اگر 10 کیلومتر در ساعت بود و بقیه رانندگان هم رعایت نمی کردند) بیشتر نروید.

3- اینجا زیر هر تابلو ایست یک تابلو دیگر هم هست که نشان می دهد آیا تمام ورودیها به این تقاطع تابلو ایست دارند یا فقط شما و ورودی مقابل شما . اگر فقط شما تابلو ایست داشتید ، باید اول 3 ثانیه ایست کامل کنید و بعد آروم آروم برید جلو. اگر از دو طرف چپ و راست شما ماشین نمیومد بعد به حرکت ادامه دهید. اگر هر چهار طرف تابلو ایست داشت ، خق تقدم با کسی هست که زودتر به تقاطع رسیده.

4- در موقع خط عوض کردن و یا پیچیدن حتما حتما حتما .... (به توان n) نقطه کور  (چونه باید به موازات شانه  سمتی که میخواهید بروید قرار بگیرد و یک نگاه 1-2 ثانیه ای) را چک کنید. چراغ راهنما فراموش نشود.

5- اگر با افسر وارد یک خیابانی شدید که هر طرف آن 4 خط داشت  ، در اولین فرصت با رعایت بند 4 در خط 2 (از سمت راست) قرار بگیرید (در خیابانهای 3 خطه در خط وسط).

6- اگر مثلا به شما گفت که در چهارراه بعدی به چپ بپیچید ، اول آروم آروم با رعایت بند 4 خودتون رو به آخرین خط موجود در سمت چپ برسونید. بعد که به چهار راه رسیدید ، اگر چراغ سبز بود ولی در طرفی که میخواهید بپیچید عابر یا دوچرخه سوار داشت رد میشد ، پشت خط ایست توقف کنید و منتظر بشید تا عابر کاملا رد شود. بعد اگر چراغ سبز بود و از روبرو ماشین نمی اومد  برید وگرنه تا چراغ سبز بعدی صبر کنید. وقتی وارد خیابان بعدی میشید اول باید در آخرین خط سمت چپ باشید (در موقع به راست پیچیدن در اولی خط سمت راست)نه در خط دیگه ای. بعد به بند 5 عمل کنید.

7- در وسط تقاطع به هیچ وجه خط عوض نکنید.

8- موقع ایست کامل باید جلوی سپر ماشین ، پشت خط ایست باشد. نه خیلی عقب و نه جلوتر.

9- در مونترال اگر چراغ برای شما قرمز باشه و شما بخواهید به سمت راست بپیچید ، باید صبر کنید تا چراغ سبز بشه. (این قانون فقط مخصوص مونتراله )

10-پارک دوبل ، آخرین چیزی است که امتحان میگیرند . موقع پارک راهنما یادتون نره. اگر رفتید تو پارک و دیدید نشد  ،  از پارک بیایید بیرون (راهنما فراموش نشه) و دوباره پارک کنید. ایرادی نمیگیره. بعد هم که تموم شد ، دوباره میگه بریم همونجا که شروع کردیم. در اینجا هم مواظب تابلوها و حداکثر سرعت باشید.

همانطور که دیدید برای اینها مهمه که چقدر با امنیت ( هم برای خودتون و هم برای دیگران)

رانندگی میکنید. نه خاموش شدن ماشین و بد پارک کردن. در کل اینجا باید با آرامش رانندگی کنید. خود من در تهران اگر در یک مسیر نیم ساعته 20  بار بوق نمیزدم سالم نمی رسیدم.. ولی اینجا تا حالا بوق نزدم و در کل ، بدون اغراق میگم ، در این مدت 3 ماه فقط 5 یا 6 بار صدای بوق شنیدم.  البته هستند کسانی که تو همین جا یک دفعه خط عوض میکنند و یا تابلو ایست رو بی خیال میشوند. ولی اینقدر کم هستند که وقتی میبینی تعجب میکنی. 

این هم یک پست آموزش رانندگی پیچ در پیچ . اگر باز سوالی بود در خدمتم. 

گرفتن گواهینامه

این پست بیشتر برای کسانی که مقصدشون مونترال خوبه. چون از شرایط دیگر استانها خبر ندارم.

برای گرفتن گواهینامه اول شما باید برای امتحان آیینامه ثبت نام کنید. برای این کار باید با شماره ۷۷۷۱-۹۵۴-۵۱۴تماس گرفته و وقت بگیرید. معمولا برای یک ماه بعد وقت میدن. بعد هم باید کتاب و یا سی دی سوالات را تهیه و مطالعه کنید.

در زمان مقرر به مرکز گرفتن امتحان با مدارک زیر مراجعه میکنید:

۱- برگه Landing یا کارت PR.

2- شماره کارت مدیکال (بیمه درمانی): وقتی وارد کبک شدید برای گرفتن این شماره اقدام کنید. البته بعد از 3 ماه تحت پوشش قرار میگیرید ولی شماره رو همون موقع بهتون میدن.

3- پاسپورت

4- اصل گواهینامه ایران و ترجمه آن که حتما باید در کیک صورت گرفته باشد(20 دلار هزینه ترجمه)و برای پیدا کردن مترجم رسمی در کبک کافی سری به هفته نامه های فارسی زبان (هفته ، پیوند و ...) بزنید.

5- 20 دلار هزینه ثبت نام.

بعد که شما وارد به این مرکز مراجعه میکنید حداقل باید 4 ساعت زمان درنظر بگیرید. به خود من گفتند ساعت 9:30 اینجا باش.

اول رفتیم تو صف تا بهمون شماره بدن . بعد حدود 1:30 منتظر نشستیم تا نوبتمون شد. رفتیم مدارک رو دادیم و بعد از بررسی گفتند برید عکس بگیرید. تا یادم نرفته بگم که اینجا تو خود اداره راهنمایی ازتون عکس میگیرند. پس بهتره با سر و وضع مرتب برید . چون همون عکس که شبیه عکس فوری های خودمونه و بدون روتوش و این حرفاست میره رو گواهینامه.

بعد از عکس گفتند دوباره بشینید تا برای امتحان صدا کنیم. نیم ساعت دیگه نشستیم تا صدا کردند. امتحان پای کامپیوتره و از سوالات روی صفحه مونیتور میاد و شما باید گزینه درست رو انتخاب کنید. کامپیوتر که میگم فکر نکنید از همین معمولیها. یه چیزی شبیه Main. برای اونهایی که نمیدونند به طور خلاصه بگم یه مونیتور با 4 تا کلید که برای انتخاب گزینه هاست. حدود یک ساعت هم امتحان طول کشید.

اینجا سولات سه دسته هستند:

1-  highway safty code:  

16 سوال که میتونید 4 تا اشتباه داشته باشید.

2- road sign :

16 سوال که میتونید 4 اشتباه داشته باشید.

3- اطلاعات عمومی درباره رانندگی( مثل blid spot و ... ):

 32 سوال که میتونید 8 اشتباه داشته باشید.

بعد که امتحان تموم شد گفتند خوب شما قبولی . برو بشین تا برگه قبولی تو بدیم. دوباره نیم ساعت نشستیم تا صدا کردند. بعد گفتند 2 تا انتخاب داری. یکی اینکه یه گواهی نامه یادگیری بهت میدیم و میتونی با یک نفر که گواهی نامه داره بشینی و رانندگی کنی. یکی هم که وقت امتحان بگیری و بیای امتحان شهر رو بدی.

من دومی رو انتخاب کردم. 3 مرکز تو مونترال امتحان شهر می گیرند.:

1- hunri - borossa

2- dorval

3- laval

طبق شنیده ها dorval از همه مسیرش راحتر بود. من هم گفتم dorval . گفتند باشه اولین وقت برای یک ماه نیم دیگست.  گفتم henri-borossa چی؟ گفت فردا. آخرش برای هفته بعدش برای همون henri-borossa وقت گرفتم. گفتند ساعت 12:30 ظهر اینجا باش.

بعد یک هفته با پسر دایی عزیز تمرین کردیم (برای آشنایی با رانندگی در اینجا) و رفتیم برای امتحان.

دوباره  25 دلار گرفتن و شماره دادند تا بریم تو نوبت بشینیم. راستی اگر ماشین ندارید باید برای امتحان ماشین اجاره کنید(40 دلار هزینه داره). بعد از یک ساعت صدا کردند. رفتم با افسر نشتیم و شروع کردم. امتحان 20 دقیقه طول کشید. اینجا بیشتر به این کار دارند که شما چقدر با امنیت رانندگی میکنید نه اینکه مثلا موقع عوض کردن دنده ماشین خاموش میشه یا نه. برای همین اگر  هرجا تابلو ایست میبینید 3 ثانیه توقف کنید (اینجا قانونه) و Blind Spot رو رعایت کنید کافیه. 

بعد که برگشتیم گفت قبولی. منم خوشحال که دیگه تموم شد. ولی 10 ثانیه بعد گفت برو بشین تا صدات کنند. دوباره 45 دقیقه نشستیم تا صدامون کردند و یه برگه دادند دستمون و گفتند فعلا با این رانندگی کن تا گواهینامت رو بفرستیم. 65 دلار دیگه هم برای صدور گواهینامه و .... بده. 

خلاصه با پرداخت حدود 150 دلار (با احتساب کرایه ماشین)صاحب گواهینامه کبک شدیم. بعد از یک هفته هم گواهینامه با پست اومد دم در خونه. 

نکات مهم:

۱- زوج های محترم اگر بچه کوچک دارند سعی کنند در دو روز مختلف برای امتحان آیین نامه وقت بگیرند. چون اگر بچه رو جایی نباشه که بذارید اونجا اذیت میشید. (4 ساعت با بچه تو یه سالن با 100 نفر آدم) .

۲- سعی کنید همون دفعه اول قبول بشید. وگرنه برای امتحان مجدد آیین نامه باز باید ۲۰ دلار و برای شهر هم ۲۵ دلار بعلاوه کرایه ۴۰ دلاری برای ماشین پرداخت کنید.

در دو پست قبلی دوستان سوالاتی داشتند که بعضا مشترک بود به خاطر همین تصمیم گرفتم در این پست جواب همه دوستان خوبم را بدم امیدوارم بدردتون بخوره

۱- در مورد کلاس فرانسه: کلاس ما از ۱۸ آگوست شروع میشه و تا ۹ ماه ادامه داره و این طور که میگن آخر هر ماه پول را پرداخت می کنند ( در نامه ای که برای ما آمده نوشته هفته ای ۱۱۵ دلار حساب می کنند). در ضمن کلاس ها از ۸:۳۰ صبح شروع میشه و تا ۴:۳۰ بعداز ظهر ادامه دارد(فکر کنم ساعت ۴:۳۰ قیافه من اینجوری باشه  چون اون طور که شنیدم از همون اول معلم فرانسه صحبت میکنه). یه نکته دیگه این که کلاسی که ما باید بریم مهد ندارد و فقط گفتند با توجه به گواهی که از مهد بیارید  روزی ۲۵ دلار بهتون پرداخت می کنیم. و نکته آخر آن طور که شنیدم بابت هزینه رفت و آمد به کلاس هم مبلغی را پرداخت می کنند که حتما در مورد صحت این مورد تو پست بعدی براتون مینویسم.

۲- در مورد خونه : خونه ما یک خوابه و حدود ۷۰ متر است. دختر گلم تو اتاق می خوابه و من و همسر روی مبل تختخواب شو در هال . اینجا همه خونه ها ( خونه هایی که در ونکوور و مونترال دیدم) همشون کمدهای جادار و بزرگی دارند و دیگر لازم نیست بیخودی پولی برای انباری پرداخت کنید   بله اینجا پول انباری رو هم باید جداگانه پرداخت کنید . در مورد فرش هم بگم من به توصیه دوستان دو تا فرش ابریشمی دومتری آوردم که واقعا برامون کافی بود. (البته این موضوع کاملا سلیقه ای است شاید به چشم یکی خونه ما خیلی خالی بیاد ولی به چشم خودم که خیلی خوبه)

۳- در مورد مهد کودک: اینجا مهد کودکاش سه نوع هستند :الف) دولتی که روزی ۷ دلار می گیرند و معمولا لیستشون پره و برای یک سال بعد بهتون وقت می دند. ب) خصوصی که با دولت قرار داد دارند و آخر سال با توجه به درامدتون دولت مبلغی از پولی رو که پرداختید آخر سال به شما بر میگردونه.         پ)خصوصی که کل پول رو باید خودتون پرداخت کنید.

در مهدکودک های اینجا هم فرانسه و هم انگلیسی به کودک آموزش داده میشه مثلا دختر من که دوسالشه یک روز در هفته کلاس فرانسه داره . (البته مهدهایی هم هستند که فقط فرانسه و یا انگلیسی زبان باشند)

۴- در مورد کالج : کالج های اینجا همشون لزوما فرانسه زبان نیستند. مثلا کالجی که شوهرم ثبت نام کرده انگلیسی زبان است ( اطلاعت تکمیلی رو همسر حتما براتون می نویسه)

مطلب آخرم هم چند توصیه است برای خانوم گل های عزیز 

۱- اگر اپیلیدیتون برق ۱۱۰ رو هم جواب میده حتما با خودتون بیاربد. تو ونکوور که به هر کی گفتم گفت چی می خوای؟؟؟؟؟ اینجا هم با کلی گشتن یکی ساده سادشو با قیمت ۸۵ دلار تونستم بخرم. اصلا فکر نمی کردم تو جهان اول این مورد پیدا نشه!

۲- سرویس های چینی اینجا معمولا چهار نفره هستند و کلا زیاد هم ظریف نیستند. قیمتشون هم از ۴۰ دلار به بالاست. سینی که حتما با خودتون بیارید. جا کره ای و پارچ هم اینجا نتونستم اونطور که دوست دارم پیدا کنم به نظر من تو تهران خیلی چیزهای متنوع تر و قشنگتر و مخصوصا ارزونتر میشه پیدا کرد. ولی قابلمه به نظر من اینجا ارزونتر و بهتره ولی اگه یه سرویس خوب ایران دارید حتما همون رو با خودتون بیارید چون اینجا تا می تونید باید اولش با حساب و کتاب خرج کنید.

۳- در مورد لباس زیر هم چه مردانه و چه زنانه تا می تونید ( حداقل برای یکسال ) برای خودتون بیارید. اینجا با کیفیت متوسط از ۸ دلار به بالا است مگر اینکه تو حراجی بتونید یه نسبتا خوبشو با قیمت مناسب (۴ دلار) پیدا کنید.

خوب دیگه فکر کنم خیلی نوشتم امیدوارم مفید بوده باشه

چرا مونترال

قبل از اینکه این پست رو بنویسم بگم که همانطور که متوجه شدید من و همسرم هر دو این وبلاگ رو مینویسیم. برای اینکه متوجه بشین که هر پست رو کی نوشته ،پستها با فونت ‌Bold  رو آقای خونه و اون یکی ها رو خانم خونه نوشته. هر چند فرقی هم نمیکنه و فقط محض اطلاع بود. 

خیلی از دوستان سوال کردند که چرا مونترال موندیم.

من از تهران شروع به فرستادن رزومه برای کار کرده بودم و تو ونکوور هم به این کار ادامه دادم. ولی فقط یک نفر تماس گرفت و اونهم گفت سابقه کار کانادایی داری یا نه. من گفتم نه و بعد خداحافظ. بعد گفتیم  ببینیم مونترال چه خبره . خوب اینجا هم فرقی نمیکرد. تازه مشکل زبان فرانسه هم اضافه شد. در نتیجه تصمیم گرفتیم که فعلا درس بخونیم تا مدرک کانادایی بگیریم. چون خیلی برای پیدا کردن کار کمک میکند.

برای درس خوندن هم دولت کبک واقعا کمک های مالی زیادی میکند. در زیر لیست تمام کمک های مالی دولت کبک به خودمون رو مینویسم.:

1- برای شرکت در کلاس فرانسه نفری 460 دلار در ماه.

2- هزینه تحصیل من در کالج (گرفتن مدرک اوراکل): 8000 دلار که شش ماه بعد از تمام شدن درس باید تا 10 سال ماهی 80 دلار پس بدم. البته چون کالج من خصوصی بود . اگر دولتی باشه حدود 3000 تاشو باید پس بدم. هزینه تحصیل تا 12000 دلار رو تقبل میکنند.

3- پرداخت روزی 25 دلار برای مهد دخترمون. البته از ما روزی 39 دلار می گیرند. (روزی 14 دلار خودمون پرداخت میکنیم.)

4- 180 دلار در ماه علاوه بر 280 دلاری که دولت کانادا برای Child Tax Benefit پرداخت میکنه.

با یک حساب سر انگشتی حدود ماهی 1400 دلار دولتهای کانادا و  کبک به ما پرداخت میکنند. هزینه زندگی ما هم حدود 2000 دلار در ماه می باشد. یعنی تا کار پیدا بشه ماهی 500 دلار باید از جیب بخوریم و خب این خیلی به ما کمک میکنه. 

الان هم به این امید هستیم که بعد از تمام شدن درس و کلاس ها برگردیم ونکوور. چون واقعا ونکوور یک چیز دیگست.

 فکر کنم تقریبا مشخص شد که چرا مونترال موندیم. البته شاید بگید که چقدر زود از پیدا کردن کار ناامید شدم. ولی نه هنوز ناامید نشدم و با جدیت رزومه میفرستم. ولی از زمان بیکاری هم استفاده مفید میکنم. یک دوستی به من گفت در کانادا یا باید کار کنی یا باید یاد بگیری. باز هم اگر اطلاعات خاصی لازم دارید در خدمتم. تا حالا اینقدر شفاف در مورد درامد ننوشته بودم. ولی خوشحال میشم که بتونم به تمام تازه مهاجرها مثل خودم کمک کنم. از این پست من دولت کبک هم میتونه استفاده کنه. هم برای تبلیغ و هم برای محاسبه مالیات. 

زندگی در مونترال

  ما بعد از رسیدن به  اینجا مدت 3 هفته مزاحم دایی همسرم و خانواده ایشون بودیم. توی این مدت بعد از اینکه تصمیمونو گرفتیم و مونترالی شدیم اول از همه گشتیم دنبال خونه اینجا قیمت یکخوابه از 850دلار  به بالا بود که با احتساب پارکینگ همان 900 به بالا ونکوور می شد. البته شما با 550 دلار هم می تونید خونه یک خوابه اجاره کنید ولی باید ببینید می تونید محله اونجا را تحمل کنید یا نه؟ این موضوع برای ما مهم بود به خاطر همین مجبور شدیم برای خونه هزینه بیشتری در نظر بگیریم. اجاره خونه ما 870 دلاره که با هزینه پارکینگ 70 دلار ماهی 940 دلار باید پرداخت کنیم. این راهم بگم صاحب اینجا چون با دایی همسرم تا حدودی آشنا بود به ما یک ماه اجاره را بخشید که کلی خوش بحال مون شد. بعد از خونه نوبت خرید وسایل خونه بود که از IKIA  شروع کردیم از اونجا یک دست مبل دو نفره تختخواب شو، یه تخت  دو نفره با تشک ، میز جلو مبل و یه میز عسلی، میز تلویزون، میز دراور با آینش و یک کم خورده ریز برای آشپزخانه خریدیم که همش روی هم با احتساب مالیات  شد 1400دلار. البته فکر نکنید ولخرجی کردیم نه همه را به جز تشک خواب از نوع متوسط برداشتیم.

  راستی اینجا شما تو سقف خونه لوستر پیدا نمی کنید اولش برای ما هم عجیب بود ولی خوب کم کم عادت کردیم، اینجا چون در اکثر خونه ها سیستم گرمایش تو سقف خونست به خاطر همین لوستر نصب نمی کنند و به جای اون از آباژورهای پایه دار استفاده می کنند. چیز دیگری که برای ما عجیب بود ساعت کار پاساژها و اکثر مغازه ها بود، اینجا تا ساعت 9 بیشتر کار نمی کنند، درست بر عکس تهران که تازه 8 شب می گفتیم بریم بیرون اینجا همه در تکاپو هستند که خودشون رو برسونند خونشون.

  در طی روزهای اول چند کار مهم دیگه بود که باید اون ها رو هم انجام میدادیم 1- در خواست برای بیمه پزشکی 2- در خواست برای شرکت در کلاس فرانسه 3- در خواست برای دادن امتحان رانندگی (از زمانی که تماس گرفتیم تا نوبتمون بشه یک ماه طول کشید) 4- پیدا کردن مهد کودک برای دختر گلم و...

  خلاصه روزهای پر دردسری داشتیم، روزی که فرم های مدیکال را بردیم تا نوبتمون بشه و کارهامون اونجا تموم بشه فکر کنم 2 ساعت طول کشید. همین طور روزی که برای امتحان کتبی رانندگی رفتیم 4 ساعت طول کشید تا کارمون تموم شد البته بگم همون موقع اعلام کردند که قبول شدید و یه کارت برامون صادر کردند و وقت دادن برای امتحان تو شهری هزینه این امتحان کتبی هم 20 دلار بود. البته همه این ها که نوشتم مربوط به مونترال و کار خودمون بود سایر استانها را نمی دونم سیستمشون چه جوریه؟ این رو هم بگم که برای امتحان تو شهر علاوه بر 67 دلار هزینه امتحان و صدور گواهی نامه اگر خودتون ماشین نداشته باشید باید 40 دلار پول کرایه ماشین پرداخت کنید به خاطر همین ما تصمیم گرفتیم اول همسرم امتحان بده بعد که قبول شد و ماشین خریدیم من امتحان بدم. راستی روزی هم که همسرم رفت امتحان تو شهری بده چه روزی برای من بود فقط در حال دعا کردن بودم و تا وقتی که زنگ زد و گفت قبول شده من 100 بار مردم و زنده شدم.

برای دوستانی که تازه می خواهند تشریف بیارند این نکته را هم بگم اگر تا چند وقت ( بیشتر از یک ماه) نمی خواهید ماشین بخرید بهتره که همون اول بلیط اتوبوس را یک ماه بخرید چون این جوری خیلی به نفعتون میشه وگرنه برای یک مسیر حتی یک ایستگاه باید 2.75 دلار پرداخت کنید (برای یک ماه 70 دلار پرداخت می کنید و هر چند بار که بخواهید از آن می توانید استفاده کنید).

هزیته های زندگی در کانادا (2)

مواد غدایی:

۱- گوشت گوساله چرخ کرده : هر کیلو ۸ دلار.

۲- مرغ: هر کیلو ۵ دلار.

۳- تخم مرغ : ۱۲ عدد از ۲.۶۰ تا ۴.۱۵ دلار.

۴- کره ۴۲۵ گرمی : ۵.۲۹ دلار.

۵- شیر ۲ لیتری با ۲٪ چربی: ۳.۲۱ دلار.

۶- نان (شبیه لواش): هر بسته ۵ تایی ۲.۳۹ دلار

۷- نان تست : ۲ تا ۴ دلار

۸- گوجه فرنگی : هر کیلو از ۳.۷۳  تا ۵

۹- سیب : هرکیلو از ۱.۸۱ تا ۳.۰۶ دلار

۱۰- بادمجان : هر کیلو از ۲.۸۴ تا ۶ دلار

۱۱- قارچ : هر بسته کوچک (دقیقا اندازه بسته های کوچک در ایران)  از ۲ تا ۴ دلار

۱۲- سبزی خوردن : هر بسته ۱۰۰ گرمی ۱.۲۹ دلار (توضیح: ۱۰۰ گرم جعفری بعلاوه ۱۰۰ گرم شوید میشه ۲.۵۸ دلار)

۱۳- گلابی : هر کیلو ۲.۱۸ دلار

۱۴- انگور : هر کیلو  ۵.۴۹ دلار

۱۵- گیلاس : هر کیلو ۴.۳۹ دلار

۱۶- آلو سیاه : هرکیلو ۳.۷۳ دلار

۱۷- کیوی : هر کیلو ۳.۶۹ دلار

۱۸ - پرتقال : هرکیلو از ۱.۶۳ تا ۳ دلار

۱۹ - موز : هر کیلو ۱.۵۲ دلار

۲۰ - نوشابه : هر ۱۸ عدد قوطی ۶.۵۹ دلار

توضیحات:

۱- قیمت میوه ها بر اساس کیفیت فرق میکنه. اونهایی که حداقل و حداکثرشون رو نوشتم از بدترین تا بهترینه. اونهایی که فقط یک قیمت دادم کیفیتش معمولیه. نه خوب و نه بد.

۲- در مورد نان و کره و ... هم ارزونتر هست و هم گرونتر. این قیمت اونهایی که به ذائقه ما ایرانیها نزدیکتره. 

 

هرینه های زندگی در کانادا (1)

ما دو هفته بیشتر در ونکوور نبودیم و تا اومدیم خودمون رو پیدا کنیم اومدیم مونترال. ولی با اینحال یک سری اطلاعات جزیی در باره هزینه ها به دست آوردیم که مینوسیم. البته هزینه ها در مونترال هم تقریبا مانند ونکوور میباشد.

۱- اجاره آپارتمان:

   برای اجاره آپارتمان باید یا به روزنامه ها ، یا به دوستان و آشنایان مراجعه کنید و یا با گشتن در خیابانها ببنید که اگر جلوی آپارتمانی تابلو Rent زده با مدیریت ساختمان تماس بگیرید و برای دیدن آن هماهنگ کنید.

نرخ اجاره هم به شرح زیر (در نورت ونکوور):

آپارتمان یک خوابه از 850 تا 1200 دلار که با توجه به متراژ ،  سال ساخت ، نزدیکی به مراکز آموزشی ، تجاری ، بهداشتی و همچنین سیستم حمل و نقل عمومی تعیین میشود. این مبلغ شامل پول آب و برق هم میشه.

آپارتمان دو خوابه از 1100 دلار تا 1500 دلار.

برای پارکینگ هم از 20 تا 50 دلار  به اجاره اضافه میشه.

2- خط تلفن :

از ماهی 20 دلار به بالا که بسته به امکاناتی که شما میخواهید (caller id , call waiting ,...) اضافه میشود. با این خط شما میتوانید با داخل ونکوور هرچه قدر که میخواهید بدون پرداخت هزینه اضافی صحبت کنید . برای ارتباط با دیگر نقاط کانادا و یا کشورهای دیگر باید با یک شرکت ثالث قرارداد ببندید. این شرکتها به صورت ماهانه به مقدار دقایقی که شما با بیرون ونکوور صحبت کردید از شما پول میگیرند. شرکتی که ما با اون قرارداد داریم برای ایران دقیقه ای 6 سنت پول میگیره. در ضمن اگر شما به عنوان مثال 15 دفیقه و 2 ثانیه صحبت کنید ، 16 دقیقه حساب میکند.

3- موبایل:

اگر گوشی خوبی در ایران دارید با خودتون بیارید. اینجا میتونید سیم کارت بخرید و از گوشی خودتون استفاده کنید. در ضمن میتونید با اپراتور قراردا ببندید که با سیم کارت ، گوشی هم به شما بدهند. ولی اگر گوشی خوب بخواهید پول بیشتری باید بدهید.

هزینه ها:

1- سیم کارت 40 دلار

2- هزینه وصل خط 35 دلار

3- هزینه ماهانه از 15 دلاز تا 100 دلار بسته به تعداد دقایق (چه زنگ بزنید و چه به شما زنگ بزنند) ، تعداد ارسال SMS ، نوع گوشی که از اپراتور میگیرید ، امکاناتی که شما میخواهید (caller id , call waiting ,...) متغیر است.

من ماهی 25 دلار برای خط با مشخصات زیر پرداخت میکنم:

50 دقیقه در ماه برای تماس از طرف خودم.

تماس نامحدود از طرف دیگران با من.

50 عدد SMS در ماه.

بدون هیچ گونه امکانات اضافی.

گوشی هم از ایران آورده بودم.

 برای اطلاعات بیشتر: www.fido.ca

4- تلویزیون: با توجه به تعداد کانال مورد نیاز از 30 دلار در ماه تا 100 دلار.

5- اینترنت: با توجه به سرعت مورد نیاز از 20 دلار در ماه تا 100 دلار.

 (http://www.shaw.ca/en-ca/ProductsServices/Internet/)

ادامه دارد ................

باز کردن حساب بانکی

روز دوم برای باز کردن حساب اقدام کردیم. با تحقیقاتی که از قبل کرده بودیم رویال بانک کانادا رو انتخاب کردیم. در نورت ونکوور شعبه این بانک در خیابان lonsdale نبش خیابان 18 هستش که 5 تا کارمند ایرانی هم دارد. برای باز کردن حساب پاسپورت و برگه Landing و یک آدرس که کارت ها و صورت حساب ها را به آنجا بفرستند کافیست. در عرض حدود 20 دقیقه شما صاحب یک حساب بعلاوه یک کارت عابر بانک موقت (تا 10 روز بعد کارت اصلی رو براتون میفرستند) و سه برگ چک (اگر همانجا درخواست بدهید با هزینه 35 دلار و انتخاب طرح پس زمینه چک بعد از یک هفته دسته چک 100 برگی میاد دم در خونه. نه ضامن میخواد و نه هیچ چیز دیگری) و امکان دسترسی آنلاین (با تمام امکانات از قبیل ترانسفر پول ، درخواست دسته چک ، درخواست وام و ...)به حسابتون میشوید. اگر هم که کردیت کارت بخواهید چون تازه وارد هستید و کار هم ندارید 1000 دلار از موجودی شما را قفل میکنند و در عوض بعد از 10 روز یک کردیت کارت VISA دریافت خواهید کرد. تنها اشکال این پروسه اینه که ماهی 4 دلار از حساب شما برای نگهداری پولتون کم میکنند. از بهره هم خبری نیست. تمام صورت حسابها را هم میتوانید به صورت آنلاین پرداخت کنید.

اگر هم مثل ما از یک شهر به شهر دیگری برید فقط باید به شعبه رویال بانک در شهر مقصد مراجعه کنید و آدرس محل سکونت را عوض کنید.

این هم آدرس سایت رویال بانک : www.rbc.com