سلام دوستاي خوبم! اين متن يه درد دله! ممكنه كه ناراحتتون كنه! ممكنه كه تاثير خوبي رو روحتون نگذاره! پس اگر دوست داشتيد نخونيدش! نميخوام شماها رو هم ناراحت كنم!
به خودم هم سلام ميكنم! چون خودمو گم كردم! براي خودم مينويسم اين متنو كه بخونمش و از اين حال و هوا بيرون بيام! چند روزيه كه i am totally down . خيلي سعي ميكنم فكر نكنم به مهاجرت، به آفيسر، به انتظار! ولي نميشه! چند روزيه همش تسبيح دستمه! دعا ميخونم! خدا را صدا ميزنم! ولي ميدونين! دارم اميدم رو از دست ميدم! شبها از ترس مرگ خوابم نميبره! داغونم نه؟!!!!! به همسري ميگم تو از مرگ نميترسي؟ ميگه چرا ولي بهش فكر نميكنم! تو دلم بهش ميگم خوش به حالت كه ميتوني بهش فكر نكني! هر روز بغض تو گلومه كه خدايا ببين يه روز ديگه بدون خبر! و با انتظار داره سپري ميشه! خودم تقصير دارم! چون 90% هدفهام براي اونجا برنامه ريزي شده! خوب آخه نميشه اينجا بهشون رسيد! نميشه ! وقتي به آرزوهام كه 10 تا نميشه! و به هدفهام كه 3 تابيشتر نيست فكر ميكنم! و ميبينم كه هيچ تغييري نكرده! بهشون نرسيدم! و حتي نميدونم كي و چطوري بايد روشون برنامه ريزي كنم مايوس ميشم! آرزوهام چيه؟ ميگم اينجا مينويسم!
1- يه كار پيدا كنم كه حقوقش بيشتر ازبالاي 5 رقم باشه و بتونم باهاش چيزهايي كه ميخوام رو بخرم بي دغدغه!حداقل از همسري بيشتر حقوق داشته باشم! اي خدا مردم اينقدر كه اون هميشه از من بيشتر دريافتي داشت!
2- بتونم اونقدر پس انداز كنم كه يه خونه بخرم! اپارتمان نه! خونه! حياط داشته باشه! گل توش بكارم! رو چمنهاش بشينم كتاب بخونم! و به دخترم نگاه كنم كه زير آفتاب داره با اسباب بازيهاش بازي ميكنه!
3- با همسري بشينيم برنامه ريزي كنيم كه تعطيلات 4 روزه بعدي كجا بريم سفر! منطقه استوايي، هتل، جت اسكي، غواصي، شنا، حمام افتاب ، غذاهاي مكزيكي ....
خدايا ! همين 3 تاست! ببين همين سه تا! اين از نظر من يه زندگي آرومه! يه حداقل! كمكم كن بهشون برسم!( نگين اونقدر آدم هست كه نون نداره بخوره! ميدونم. اون آدمها رو آدمهاي گنده تر از من حقشون رو خوردند! پسر 18 ساله اي كه پورشه سوار ميشه از زحمت خودش كه نخريده اون ماشينو! اون آدمها بايد به فكر اون بيچاره ها بيشتر باشند تا ما! چون حق اون ضعفا رو از نظر من اونها ميل كردند! من هرچقدر بتونم به محك كمك ميكنم! و همين برام كافيه! احساس گناه هم نميكنم!) تازگيها وقتي وبلاگ دوستايي كه رفتند و اونجا هستند و از زندگيشون مينويسند رو ميخونم! به خودم ميگم يعني ميشه من هم برم!
فردا تعطيله! به خاطر آلودگي هوا!!!! خدايا كمك كن جايي زندگي كنم كه به خاطر آلودگي هوا هرگز تعطيل نباشه! ريه هاي بيچاره ما هم بتونن نفس بكشند و از هواي تازه و تميز پر بشند!
القصه! حوصله ندارم! باك بنزين روحم تموم شده! تو كارتم هم بنزين سهميه اي ؛اميدواري؛ نمونده! مجبورم بزنم گاراژ! برم پارك كنم ماشين روحم رو تا خودش آروم آروم خودشو ترميم كنه!
خدايا نوشتم هرچي تو دلم بود! بخون! بهم كمك كن! بهم انرژي بده! اميدم رو قوي تر كن! دلم گرفته! اين اولين باريه كه اينطوري برات مينويسم! و ازت ميخوام! آخه مگه من غير از تو چه كسي رو دارم كه دست به درگاهش بلند كنم و اميد به برآورده شدن حاجتم داشته باشم! خدايا! هيچوقت تنهام نگذاشتي! باز هم نگذار! ميدونم كه فقط تو ميتوني! چون تواناترين تويي! كمكم كن! با تمام روحم ازت اينو ميخوام!
راستي عيد غدير رو به همه سيد ها و سادات تبريك ميگم!
چند وقتي نميام! كتاب ميخونم و دور از اينترنت زندگي ميكنم! به وبلاگهاي دوستاي خوبم سر ميزنم! ولي در اينجا رو براي نوشتن باز نميكنم!چون چيزي ندارم بنويسم! ولي كامنتهاتون رو ميخونم و جواب ميدم! دلم به كامنتهاتون خيلي خيلي گرم ميشه.خلاصه ميخوام يه كم برم غار نشيني! راستي تو ايران غار حرا نداريم كه خدا زود بهش سر بزنه!؟!؟!؟!؟!
در پناه خدا باشيد دوستان من! و اميدوار باشيد! من هم سعي ميكنم اميدوار باشم! ببينم چقدر ميتونم!
تا سلامي ديگر، بدرود