کوزه گر و کوزه شکسته
سلام به همه، سلام به شما که هنوز گهگاهی سری هم به وبلاگ خاموش من می زنید!!
حالا چی شد این عنوان را انتخاب کردم و یا یاد این داستان افتادم!! خود حدیث مفصلی است فقط به این بسنده کنم که دلیلش بد قولی در نوشتن بود!
دوستان خوبم نظرات شما را مطالعه می کنم اما باور کنید من بعد از مهاجرت از قوانین مهاجرت هیچ اطلاعی ندارم!! یعنی به هیچ عنوان دنبال نکردم!! اطلاعاتم در حد شنیده هاست و به همین دلیل زیاد منبع خوبی برای پاسخ گویی به شما نیستم!! حتی در مورد امکاناتی که در حال حاضر دولت برای تازه واردین در نظر دارد هم با خبر نیستم!!
یک زمانی نه چندان دور اطلاعات جامع و کاملی در خصوص کمک های دولت داشتم اما امروز اطلاعاتم زیاد به روز نیست اما خوب شاید برای روزهای اول زیاد هم بد نباشد. ولی باید یک نکته را اضافه کنم که انتخاب مسیر و نحوه زندگی یک نسحه مشخص نیست که من بتوانم بگویم اگر این کار را کنید موفق و اگر نه ناموفق می شوید. هر کس نسبت به شرایط زندگی اش، خواسته هاش و هزاران پارامتر متفاوت راهی را انتخاب می کند و در آن مسیر قدم بر می دارد!! البته شانس و اقبال هم به اثر نیست!!
مثل همیشه فکر کنم این پست مجموعه ای از نوشته های نامرتبط شود که پیشاپیش از همه شما عذر خواهی می کنم! البته علتش کاملا مشخص است و آن چیزی نیست جزء دیر به دیو نوشتن و ذهنی آشفته که تمایل دارد همه چیز را یک دفعه بگوید، مبادا که این بار آخرین بار باشد!
دوستی که در کانادا حضور دارد و از طریق استانی وارد کانادا شده است و تصمیم به نقل و مکان به کلگری دارد، در نظرات خواسته بود در در خصوص کلگری بیشتر بداند.
باید عرض کنم کلگری همانطور که می دانید یکی از شهرهای استان آلبرتا می باشد. عمده اقتصاد آن برای روی نفت می چرخد و حدود یک میلیون و چند هزار جمعیت دارد. به برکت نفت کثیف (قابل توجه لیبرالها و دوستداران محیط زیست) در چند سال اخیر دارای رشد خوبی بوده است. البته باید اضافه کنم به برکت همین نفت دارای اقتصاد نواسانی بوده و دوران رکود بد را هم گشت سر گذاشته و به طور حتم پشت سر خواهد گذاشت.
مرکز استان آلبرتا شهر ادمونتون هست که متاسفانه اطلاعات من از این شهر در حد یک بار بازدید و شنیده ها از دوستان هست. اما چیزی که واضح است اینکه رشد ادمونتون در حد کلگری نبوده و تمایل افراد به زندگی در کلگری بیش از ادمونتون بوده و شاید علت آن را حضور شرکتهای بزرگ نفتی در کلگری دانست!!
بازار کار کلگری با بازار نفت ارتباط تنگاتنگی دارد اما این که چه رشته هایی در اینجا موفق هستند دارای اختلاف نظر و البته تفاوت تجربه ها می باشد. منظورم از این جمله این بود که نمی توانم به طور قاطع گفت با داشتن یک دانش مشخص و یا تجربه بالا در یک رشته خاص شرط موفقیت صد در صد یا صفر هست. این موضوع کاملا بستگی به شما و روابط و موقعیتی که در آن قرار می گرید بستگی دارد. برای مثال من امروز اگر بگویم امکان پیدا کردن کار برای رشته کامپیوتر در اینجا پایین هست کاملا به ربط و ناسنجیده صحبت کرده ام. واقعیت امر روزهای اول خیلی از حرفها شنیدم برای همین امروز دوست ندارم در جای دوستان خودم بنشینم!! یادم هست در یکی از همین دورها، مشاور عزیز به من گفت برو خیالت راحت که حالا حالا برای تو کار نیست اوضاع هم که خراب هست پس اصلا فکر کار تخصصی نکن!! هیچ وقت یادم نمی رود آن روزها را روزهایی پر از استرس، روزهایی که شبی با آرامش خوابم نبرد روزهایی که هر روز به صورت رایان پسرم نگاه می کردم احساس گناه وجودم را فرا می گرفت!! روزهایی که شاید نوشتن آن همان حس درون را انتقال ندهد اما روزهایی که سختی و احساسش تمام وجودم را به لرزه می اندازد! هر چند که تلخی آن روزها با شیرینی این روزها جزء حاطره ای چیزی به برایمان به یادگار نگذاشته است. رشته کلام گم نشود به این بسنده کنم که کمتر از سه ماه من کار تخصصی خودم را پیدا کردم. به همین دلیل نمی توانم به شما بگویم آیا رشته شما دارای تقاضا هست یا خیر!! خوب است یا بد!! فقط می توانم از شرایط و موقعیت ها و ساختار چغرافیایی شهر صحبت کنم.
شهر کلگری، برای من شهر خوبی است. تابستانش را دوست دارم و زمستانش قابل تحمل. دارای نقاط ضعف بسیاری هست اما برای من دوست داشتنی! در خصوص سیستم حمل و نقل عمومی دارای مشکلات بسیاری هست اما من زیاد با مشکلی روبرو نیستم!! البته روزهای اول بیشتر این مشکل به چشم میاید. زمانی که برای خرید ماشین دسته دوم وسیله ای نمی توانید پیدا کنید که سر قرار بروید و ... سیستم درمانی اش به گفته دوستان خوب نیست اما من تا به حال به مشکلی بر نخورده ام و تا به حال نه تنها ناراضی نبوده بلکه راضی هم بوده ام!! هزینه اجاره خانه بالا هست و البته خانه دلخواه شما پیدا نخواهد شد اما من دو سال در همین شرایط زندگی کردم و لباس رایان را که قبل از این در ماشین لباسشویی جداگانه می شستم را در لباسشویی مشترک آپارتمان شسته ام و هیچ اتفاقی برایمان نیفتاد!!! البته اینها را نمی نویسم که شما شرایط خود را با این حرفها مقایسه کنید چون همانطور که گفتم شرایط هر کسی با دیگری کاملا متفاوت هست!!! در خصوص اوضاع کار هم در حال حاضر شرکتها استخدام خوب می کنند اما میزان پروژه ها به تناسب استخدام ها نیست و این موضوع یک مقدار جای نگرانی دارد البته این را کاملا از دیدگاه شخصی گفتم!!
امیدوارم تا حدی توانسته باشم پاسخ سوال دوست خوبم را داده باشم. البته هر چقدر سوال مشخص تر و تخصصی تر باشد پاسخ به مراتب راحت تر است. اما واقیعتش پاسخ به سوالی مثل خوب اوضاع خوب هست؟ به طور کلی راضی هستید؟ چکار کنیم؟ یک مقدار سخت و شاید غیر ممکن باشد.
در خصوص سوال دوست دیگری که پرسیدند آیا از ایران می توانند محل سکونت و شرایط اولیه زندگی را فراهم کرد باید عرض کنم. خیلی امکان پذیر نیست اما خوب غیر ممکن نیست. متاسفانه ما در ایران کارت اعتباری نداریم و این خیلی مشکلات را به همراه دارد. تاریخچه اعتباری نداریم دارای درآمد نیستیم و همه اینها کار را سخت می کند. البته در اینجا شرکتهایی هست که وظیفه کمک به تازه واردین را دارد. گهگاه کمک های خیلی خوبی می توان گرفت. برای مثال زمانی که من تصمیم داشتم آپارتمانی که اجاره کرده بودم را زودتر از زمان قرارداد تحویل دهم به خاطر جلوگیری از پرداخت پنارتی برای فسخ قرارداد باید شخصی را به عنوان چایگزین خودم پیدا می کردم خلاصه در روزهای آخر یک خانواده روسی از آپارتمان من خوششان آمد و جایگزین من در قرارداد شدند. همه کارهای این خانواده را مشاور مهاجرتی آنها برایشان می کرد حتی چند بار در خصوص شرایط با من و مدیر آپارتمان صحبت کرد.
در مورد مدرسه هم باید عرض کنم شما می توانید فرزند خود را در یکی از مدارس دولتی، خصوصی، کاتولیک و چارتر بگذارید که هر کدام دارای شرایط خاص خودشان هستند. مدارس دارای رده بندی هستند و شما می توانید امتیاز مدرسه را ببینید و تصمیم گیری کنید البته در خصوص مدارس دولتی محدودیت مکان سکونت هم وجود دارد.
خوب از همه این حرف ها که بگذریم. حالا همه ما خوب است و شما هم باور کنید! (به یاد شاعر عزیز صالحی و صدای جاودانه خسرو شکیبایی) ملالی نیست!
دو سال و دو ماه از حضور ما در کانادا و شهر کلگری گذشت! ماه دیگر من در شرکت دو ساله خواهم شد!! حجم کارم بسیار بالاست و شاید یکی از بهانه هایم برای کم حضور بودم در نوشتن همین باشد. یکی از ثمره های سال گذشته ایجاد موقعیت برای استخدام یک ایرانی در شرکت بود که باعث پشیمانی هم نشد (قابل توجه دوستانی که همیشه از جامعه ایرانی بد می گویی می کنند) البته باید اضافه کنم بد هم دیده ام اما باز هم تاثیری در دیدگاه و هدفم ندارد.
در دو سالی که گذشت زیاد بالا پایین داشتیم اما در جمع بندی باید طرف خوب ترازو را بگیرم. در دو سالی که گذشت احساس خوب زندگی را تجربه کردم و در دوسالی که گذشت با همه استرس ها و نگرانی هایش احساس خوب آرامش را تجربه کردم. دوستان خوبی را پیدا کردیم و در کل از حضورمان در اینجا راضی هستیم.
هیچ وقت روزهای سخته گذشته را فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت اولین سال تولد رایان را که همراه با حضورمان در کانادا بود فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت اولین خانه ای را که در کانادا رفتیم فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت زیر بارون با یک کالاسکه برای باز کردن حساب بانکی را فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت اولین روز مهد کودک رایان که توان برقراری ارتباط با هیچ کس را نداشت و ترس چشمانش را فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت رایان را که تنها در زمین بازی مهدکودک یک گوشه تنها ایستاده بود فراموش نخواهیم کرد. فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت آن روزها را فراموش نخواهیم کرد. هیچ وقت هزاران علامت سوال به جواب را فراموش نخواهیم کرد.
اما در کنار همه این احساس های دردناک، روزهایی هست که آنها را هم هیچ وقت از یاد نخواهیم برد.
اولین روزی که سوار ماشین خریدیم. روزی که نامه قبولی در مصاحبه را دیدیم. روزی که موفق به تعویض آپارتمانمان شدیم. روزی که مهسا کار پیدا کرد. روزی که وارد خانه خودمان شدیم. و هزاران اتفاق خوب!!
سلام کانادا!! هر روز صبح به تو سلام می کنم! هر روز به تو صبح به خیر می گویم و از اینکه این امکان را پیدا کردم که در این سرزمین زندگی کنم خوشحالم. سرزمینی که تمام مردم جهان را در خود جای داده است با همه نژادها و عقاید!!! پس با همه بدیها و خوبیهایت از بودن در اینجا راضی هستم!
به عادت همیشه فقط نوشتم پس تمام غلطهای املایی و دستور زبانی را از من پذیرا باشید.
تا هفته آینده...
ناتمام ....