ساحل کانادا
دلنوشته ها خاطرات و اطلاعات مهاجرتی ما به کانادا
سال نو را در حالی شروع کردیم که تقریبا مصادف شده بود با مهاجرت دوباره ما. این بار از تورنتو زیبا و دوست داشتنی به ونکوور زیباتر و مهربانتر مهاجرت کردیم. حدود 4500 کیلومتر از تورنتو فاصله گرفتیم و 3 ساعت اختلاف ساعت داریم. واقعا این کشور پهناور است. مهاجرت بین استانی در کانادا دست کمی از مهاجرت از کشور دیگری به اینجا ندارد. تقریبا همه چیز متفاوت است خیلی چیزها تازه است. ولی اینبار ما بسیار با تجربه تر، پخته تر و در یک کلام پوست کلفت تر شده بودیم:دی. هر کسی حاضر نیست تغییر استان بدهد. این کار ما برای خیلی ها عجیب بود. همانقدر که زمان مهاجرتمان به کانادا موج منفی از اطراف زیاد بود و پرسش مرتب این سوال که "آخه برای چی میخوای بری؟"، "ما اگر جای شما بودیم این کار را نمی کردیم"، اینبار هم .... ولی به هر حال هیچکس جای ما نیست.  این ما هستیم که باید با توجه به شرایط و مصلحت اندیشی خودمان راه درست را انتخاب کنیم. به نظر من تغییرات بجا در زندگی مانع از پوسیدن میشود. به قول جمله ای که اول وبلاگم نوشتم: برای کشف اقیانوسهای جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشیم. زیرا این جهان جهان تغییر است و نه تقدیر. یکی دوست داره سی سال توی یک اداره کار کنه با چندر غاز بسازه بعد هم بازنشسته بشه. یکی دیگه دوست داره خطر کنه. خراب کنه دوباره بهتر از قبل بسازه. بپاشه دوباره بهتر جمع کنه. این به روحیه و اعتماد آدم به خودش بستگی داره. ریسک کردن به دور از احساسات و با چشم باز باعث پیشرفت میشه و البته هر ریسکی به اندازه خودش هزینه داره. هزینه ها و خطرهایی که خیلی مواقع بدون آگاهی قبلی سر راه سبز میشوند و مدیریت بحران قوی می طلبند و تواناییها و اندوخته های معنوی و گاها مالی انسان را به چالش می کشند.

در مورد تورنتو حرف نگفته زیاد دارم ولی بعید است مجالی برای نوشتن پیدا کنم. فقط به یک گزینه اشاره میکنم چون ندیدم توی وبلاگها جایی ازش نوشته شده باشه. و این بیشتر مربوط به علاقمندان ورزش و خانواده های بچه دار است. خیلی از مهاجران بچه دارند و هنوز درآمد ندارند یا اینکه درآمد کم دارند ولی مایلند که خودشان و اعضای خانواده شان از امکانات رایگان فرهنگی ورزشی شهر استفاده کنند. community center ها هم در ونکوور و هم در تورنتو برنامه های خیلی جالبی دارند که با یک سرچ ساده میتونید به کلیه اطلاعات کامیونیتی سنتر محله خودتان دسترسی داشته باشید. شبیه ترین آنها در ایران همان فرهنگ سرا ها هستند. ولیکن این کجا و آن کجا! خواهش میکنم از اهمیت این مساله غافل نباشید که استفاده از این امکانات به شدت در روحیه و تواناییهای افراد تاثیر مثبت دارد و  به علاوه ممکن است دوستان خوبی هم پیدا کنید. مخصوصا برای بچه دارها خوب است. هزینه استفاده از این امکانات گاهی برای خانواده های تازه وارد با شرایط مالی معمولی بالاست. امکاناتی از سوی شهرداری ها که مسول اداره این مراکز هستند، برای خانواده های کم درآمد در نظر گرفته شده که به welcome policy نامیده می شود. حتما حتما در سایت کامیونیتی سنترها به این بخش سری بزنید و خوب مطالعه کنید. با توجه به تعداد اعضای خانواده سقفی برای درآمد در نظر گرفته شده. اگر درآمد خانواده شما با توجه به تعداد شما زیر سقف درآمدی مورد نظر بود، حتما برای ولکام پالسی اقدام کنید. با این کار برای شما کارتی صادر می شود که به رایگان یا حتی رقمی بسیار ناچیز از تمامی کلاسها و امکانات تفریحی و ورزشی شهرداریها یا همان کامیونیتی سنترها میتوانید استفاده کنید. خیلی آسان می توانید اقدام کنید. متاسفانه زمانی که ما به شدت به چنین امکانی نیاز داشتیم در جریان نبودیم و این فرصت را از دست دادیم. دقت کنید که مبلغ پولی که در حساب بانکی دارید ملاک نیست چون آن پول سیوینگ شماست. ملاک درآمد است که مخصوصا ماههای اول یا صفر است یا خیلی کم. برای اقدام هم چندین راه وجود دارد. یا فرمها را پرینت گرفته پر میکنید و ارسال می کنید یا به صورت تلفنی پر میکنید و برای شما نامه اولیه و لیست مدارک درخواستی ارسال میشود یا با فکس فرمها را ارسال میکنید. فقط یک نکته مهم اینکه برای اینکه اثبات کنید درآمدتان چقدر بوده نیاز به فرمهای مالیاتی دارید. مهاجران سال اولی که هنوز این فرمها را ندارند برای اثبات درآمد کم باید نامه ای از یکی از  مراکز کمک به تازه واردین یا مراکزی که لیستش را به شما میدهند تهیه کنید تا بتوانید شرایط مالی تان را اثبات کنید. این نامه را از خیلی جاها میشود گرفت ولی مرکز کمک به تازه واردین ایرانی این نامه را نمینویسد. کوچکترین همکاری نمیکنند و برخوردشان خیلی بد است.  به پلازای فود بیسیک(food basics) سر خیابان کومر(cummer) میروید(این تیکه را وقتی تورنتو باشید خوب میشناسید) . کمی که به سمت جنوب پلازا بروید نزدیک به انتها هم کف با خیابان یانگ، در ورودی مرکز کمک به تازه واردین اوکراینی وجود دارد. البته برای مراجعه نیاز به تعیین وقت قبلی دارید. ولی با کمال میل و احترام کارتان را راه میاندازند و همچنین از شما دعوت می کنند که از امکانات بسیار خوبی که در مرکزشان ارائه میشود استفاده کنید. حتما استقبال کنید و برشورهایی که دارند را بگیرید بعضا بسیار مفید است.

 مورد دوم اینکه اگر بچه کوچک 0 تا 5 سال دارید و وقت دارید میتوانید از برنامه های drop in که در بعضی مراکز برقرار است استفاده کنید. این برنامه ها کلا رایگان است و نیازی به ثبت نام نیست و خودتان هم با بچه باید حضور داشته باشید. بچه ها بازیهای مختلف انجام میدهند و تجربه جالبی از حضور در بین بچه هایی از کشورهای مختلف را تجربه میکند. early childhood program یا programm for preschool را سرچ کنید حتما نتایج خوبی میگیرید.استفاده از این برنامه ها را اگر امکان فرستادن بچه به day care ندارید واقعا توصیه میکنم. به علاوه خودتان هم با والدین دیگر صحبت میکنید هم تمرین زبان است هم آشنایی با فرهنگها و خانواده های دیگر غیر ایرانی تجربه جالبی است. به هر حال ما در کانادا در کنار این خانواده ها زندگی می کنیم و مراحل مختلف زندگیمان سپری می شود. بهتر است شناخت بیشتری از فرهنگ و life style همدیگر پیدا کنیم.

حالا میرسیم به ونکوور زیبا که گاهی وقتها حس میکنم واقعا از نظر زیبایی و ارامش با تورنتو قابل مقایسه نیست. همینجا بگویم که تورنتو خیلی شهر خوبی است و ما راضی بودیم ولی شما خواه ناخواه مجبورید جایی زندگی کنید که کار بگیرید. ممکن بود ما الان کلگری، اتاوا، ادمونتون یا حتی شهرهای کوچک باشیم و از اونجا بنویسم. پیشاپیش اشاره کنم حدود کمتر از سه ماه از اقامت ما در ونکوور میگذرد و ما در شهر ونکور زندگی میکنیم و تا به حال درneighborhood  خودمان اصلا ایرانی ندیدیم. خیلی خیلی به ندرت توی فروشگاهها شاید یک ایرانی ببینیم. اغلب جامعه ایرانی در نورث ونکوور و وست ونکوور متمرکز است. چند باری به این مناطق رفتیم. صرفا برای خرید مواد غدایی ایرانی و نان سنگک  که حتی به تورنتو هم صادر میشود. صادقانه اعتراف می کنم که رفتار و جامعه ایرانی به دلم ننشست. جو ایرانی های نورث ون کاملا با ایرانیهای تورنتو فرق دارد. واقعا خوشحالم که از آن ناحیه دوریم . فکر میکنم برای تازه واردی که از ایران آمده نورث ون انتخاب خوبی است تا وقتی که کمی جا بیفتد ولی برای زندگی اصلا نپسندیدم. به علاوه خیابانها خیلی شلوغ است و همان فرهنگ افتضاح رانندگی ایرانی هم به شدت دیده میشود.

تفاوتی در مورد گواهی نامه و بیمه ماشین بین تورنتو و ونکوور وجود دارد. در تورنتو شما اصلا با گواهی نامه ایرانی نمیتوانید رانندگی کنید. گواهی نامه ایران را در تورنتو توسط مترجم مورد تاییدشان ترجمه میکنید. با اینکار بلافاصله بعد از امتحان آیین نامه می توانید امتحان جی2 را بدهید. اگر هم سابقه رانندگی از ایران را از طریق سفارت ارائه دهید فقط یکبار فرصت دارید که امتحان جی یا همان فول را بدهید و اگر رد شدید جی 2 را برای بار بعد باید امتحان بدهید. و به علاوه سابقه بیمه ایران اصلا به درد نمیخورد و نمیتوانید تخفیف بگیرید. همچنین خدمات بیمه ماشین در تورنتو توسط شزکتهای مختلف ارائه میشود و شما باید بگردید تا بهترین پلان را انتخاب کنید. در ونکوور کاملا فرق دارد. اینجا گواهی نامه ایران تا سه ماه اعتبار دارد. البته باید مترجم مورد تایید اینجا ترجمه اش کند. از روی همین ترجمه، سابقه ایران را اتوماتیک در نظر میگیرند و اگر در ایران هم چند سالی سابقه داشته باشید می توانید امتحان فول لایسنس که کلاس 5 گفته می شود را بدهید. البته ما چون از تورنتو گواهی نامه داشتیم از امتحان معاف شدیم لذا از سیستم امتحان اینجا اطلاعاتی ندارم. اینجا فقط یک شرکت برای بیمه ماشین وجود دارد و شما به هر شعبه ای مراجعه کنید قیمت ثابت است. سابقه بیمه ماشینهایتان در ایران را حتما در ایران ترجمه کنید و بیاورید. سابقه ایران را هم در نظر میگیرند و تخفیف میگیرید. کلا قیمت بیمه ماشین در ونکوور خیلی پایینتر از تورنتو است. بیمه ماشین ما در ونکوور با اینکه در تورنتو از تخفیف ویژه شامل حال مهندسین استفاده میکردیم خیلی کمتر است.

ما در تورنتو هیچ فامیلی نداشتیم فقط یک دوست خوبی داشتیم که گاهی از کمکهای بیدریغش استفاده کردیم ولی اغلب کارهای اولیه را خودمان انجام دادیم و دو هفته هتل بودیم تا آپارتمان پیدا کردیم. برای اجاره کاندو آپارتمان هم از یک مشاور املاک خوب ایرانی کمک گرفتیم . علاوه بر اینکه با ماشین ایشان برای بازدید میرفتیم، به جهت اطمینان از صحت قرارداد و کارهای انجام شده مالی و غیر مالی خیالمان کاملا راحت بود و آپارتمان خوبی با شرایط خوب و قیمت مناسب اجاره کردیم. چون تازه وارد بودیم و هنوز کردیت کانادایی نداشتیم دوستمون در واقع ضامن چکها شد و خیلی راحت همه چیز انجام شد ولی در ونکوور برای اجاره ، اغلب صاحب خانه ها رفرنس لتر+گواهی اشتغال به کار را میخواهند همچنین خیلی ها کپی کردیت کارد و کپی گواهی نامه یا پاسپورت هم میگیرند.  اینجا مشاورین املاک فقط در کار خرید و فروش مشارکت میکنند و برای اجاره منزل باید خودتان از طریق سایت craiglist or kijiji منزلی را پیدا کرده و قرار بگذارید برای بازدید و مراحل عقد قرار داد و باقی کارها را خودتان باید انجام دهید. پیشنهاد می کنم اگر در ونکوور قصد اجاره منزل دارید حتما به سایت قوانین مالک و مستاجر بروید که کاملا مدون همه چیز را تشریح کرده. همه اطلاعات را خوب بخوانید. فرمها را پرینت بگیرید برای خودتان نگه دارید. در مواقع لزوم به کار می آید. مخصوصا که خیلی از صاحبخانه ها از عدم آگاهی و تازه وارد بودن شما استفاده میکنند و شروط خنده دار و من درآوردی میگذارند و حسابی سو استفاده میکنند. مثلا یکی به ما گفت من هر ماه میام برای بازدید از خونه همه جا را میبینم که خرابی به بار نیومده باشه و همونجا اجاره را نقدی میگیرم. و اگر 3 روز دیرتر بشه باید 100 دلار بیشتر بدهید و می گفت هزینه خرابی کلیه وسایل منزل با شماست. خلاصه بعضیهای زیادی اعتماد به نفس دارند.  یکی دیگه میگفت damage deposit باید اجاره یک ماه کامل به من بدهید که ما از قبل میدونستیم که ماکزیمم میتواند نصف اجاره یک ماه باشد. در کل به نظر من ونکوور برای مهاجر تازه وارد چندان جای مناسبی نیست. و بهترین سلاح برای اینکه کلاه سرتان نرود بالا بردن سطح اطلاعات است مخصوصا اگر بودجه تان محدودیت دارد دقت کنید که اینجا دلارهایتان مثل برق و باد میرود.

با توجه به تجربه زندگی در تورنتو ، اینجا به مراکز کمک به تازه واردین مراجعه نکردیم. نمیدانم تا چه حد کمک کننده است. ولی اطلاعات اینقدر شفاف و فراوان است که خودتان با سرچ و جمع آوری بروشورها میتوانید شرایط را به خوبی مدیریت کنید.

تفاوت دیگر ونکوور و تورنتو سیستم آموزشی است. در اونتاریو بچه ها از 4 سالگی به kindergarten میروند که در مدارس برقرار است و معمولا فول تایم و رایگان است ولی در ونکوور بچه ها از 5 سالگی وارد سیستم آموزشی مدارس میشوند. و فول تایم به مدرسه میروند.  برای بچه های زیر 5 سال هم امکاناتی فراهم است که یا به day care میروند یا licensed preschool یا مراکز دیگر. باز هم با توجه به تعداد اعضای خانواده و سقف درآمد ممکن است دولت کمک هزینه ای را تحت عنوان سابسیدی برای شهریه کمک کند. لایسنسد پریسکول ها پارت تایم هستند و شهریه میگیرند. مثلا برای هفته ای دو روز و روزی دو ساعت و نیم ماهی حدود 80 دلار میگیرند. اسنک هم باید خودتان بدهید.

ونکوور نسبت به تورنتو خیلی کوچکتر است ولی به نظر میاد که سیستم مدیریت شهری و احساس رضایت مندی مردم از این سیستم بیشتر  است. مردم به مراتب شاد تر و صمیمی تر هستند و معمولا لبخند می زنند. برخورد کارمندان فروشگاهی  و کاستومر سرویسها نسبت به تورنتو خیلی بهتر است. در کل به نظر من احترام،  آرامش و صبر بیشتری در رفتار مردم وجود دارد.

سرویس حمل و نقل عمومی نسبت به تورنتو مدرنتر و تمیزتر است و برخورد راننده ها خیلی بهتر است. تا 95 در صد بین راننده و مسافران موقع سوار و پیاده شدن یک greeting  معمولی و گاهی لبخند مراوده میشود. سیستم کنترل نا محسوس اینجا به شدت قوی است. حتی داخل اتوبوسها هم دوربین وجود دارد. سیستم sky train  بصورت رندوم توسط پلیس چک میشود و کانفرم نکردن بلیط شما جریمه بی رحمانه ای را در پی خواهد داشت. به علامه این سیستم راننده ندارد و همه چیز اتوماتیک انجام میشود.  بر خلاف تورنتو حمل و نقل شهری برای بچه های کوچک رایگان است. صندلیهای جلو که مخصوص معلولین و افراد پیر یا ناتوان است همیشه پر است بر عکس تورنتو که معمولا خالی بود مگر در برخی ساعات خاص.

برخورد جامعه با بچه ها در ونکوور خیلی بهتر است. واقعا به چشم آینده ساز به بچه ها نگاه می کنند و کمک  میکنند تا روی بچه ها سرمایه گذاری شود. سیستم تعلیم و تربیت اینجا واقعا خوب مدیریت میشود.

راستی تا چند روز آینده مهاجرت ما یکساله میشود. احساس میکنم در کانادا زمان سریعتر از ایران سپری میشود. یک سال پر از فراز و نشیب را گذراندیم. هرکدام از ما خانواده سه نفری به حد خودش سختی کشید و اذیت شد. روزهای شاد و خوب هم کم نبود. باورم نمیشود که یکسال گذشته باشد ولی در طول این یک سال حتی زمانی که دلم به شدت گرفته بوده و پنهانی اشک ریختم حتی یک لحظه هم فکر نکردم که کاش ایران بودم یا اینکه کاش برگردم. من میخواهم همینجا زندگی و تلاش کنم. بعد از مهاجرت میدان مبارزه آماده است برای به چالش کشیدن کلیه پتانسیلها و تواناییها و اندوخته های انسان. امیدوارم همه مهاجرها قدر این فرصت را بدانند.

 


نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۱ توسط ساحل |
  نمیدونم چرا نوشتن پستهای جدید برای من اینقدر طولانی میشه. توی انشا نوشتن سرعت عملم خوبه ولی وبلاگ نوشتن برام بیشتر طول میکشه. روزهای انتظار و آغازین ورودمان را که همیشه به خاطر دارم و میدونم که بالاخره ممکنه مطالبی بنویسم که گره ای از مشکل کسی برداره. تنها انگیزه ام برای نوشتن همینه. همیشه در مهاجرت روی دوستان مجازی و اطلاعاتشون خیلی حساب کردم و این باعث شده که در این راه کمتر اشتباه کنم. بعضی مسائل هم هستند که برای ما جدید هستند  و قبلا ازش چیزی نمیدونستیم برای همین سعی میکنم بیشتر از اونها بگم.

همونطور که قبلا هم گفته بودم بعد از ورود به کانادا بهتر است حتما از یکی از مراکز ymca وقت برای تعیین سطح زبان بگیرید. حتی اگر سطح زبانتان خوب است باز هم بهتر است که حتما به این مراکز سری بزنید و بهتر است وقتتان صبح باشد که همه پرسنل باشند چون بجز تعیین سطح اطلاعات بسیار خوبی را در اختیارتان قرار میدهند من جمله مراکزی که برای دوره های کاریابی یا آموزش میتوانید مراجعه کنید. برای مهندسین دو موسسه هستند که واقعا برنامه های خوبی دارند(که البته اگر سطح زبانتان در بخش اسپیکینگ خوب باشد معرفی می شوید). یکیskills for change و دیگری Access است. که اولی یک دوره یک هفته ای رایگان برای رزومه نویسی و کاریابی داشت که خیلی خوب بود و دومی که دوره هایش طولانی تر است و واقعا من به همه مهندسین توصیه می کنم در صورت امکان حتما در دوره ها شرکت کنند که ضرر نمیکنند. مجموعه ای کامل از اطلاعات مورد نیاز شما از رزومه نویسی گرفته تا فرهنگ محیط کار و جامعه و استفاده از امکانات و موقعیتها راهنمایی برای انجام مصاحبه و کاریابی و غیره در این موسسه ارائه می شود که به وضوح تاثیر مثبتش را خودم شاهد بودم. آشنایی با فرهنگ کانادایی و فرهنگ محیط کاری با توجه به اینکه با فرهنگ ما ایرانیها بسیار متفاوت است خیلی خیلی واجب است حتی ممکن است ناخواسته باعث این بشود که نتوانید در محیط کارتان نتیجه دلخواه را بگیرید و لی آف شوید. به علاوه اگر مهندس هستید حتما  اوایل ورودتان برای نظام مهندسی یا همون PEng اقدام کنید. چون اگر کمتر از شش ماه از ورودتان گذشته باشد هزینه سال اول عضویتتان رایگان خواهد بود . مضافا اینکه چند روز بعد از ارسال مدارکتان شماره ای دریافت می کنید که با داشتن آن هزینه بیمه ماشینتان فوق العاده پایین میاید و بعد از چند هفته هم کارتی دریافت میکنید که در جریان کلیه اخبار و گردهماییها قرار خواهید گرفت و به علاوه برای خیلی از مشاغل مهندسی داشتن این کارت تاثیر مثبتی در جلب نظر کارفرما دارد و گاها ضروریست.

چند وقت پیش همسری در یک نمایشگاه کار یا همون job fair شرکت کرد که به دنبال آن با یک شرکت کاریابی آشنا شد که اصطلاحا job hunter گفته می شود. ما همیشه از دوستانمان شنیده بودیم که در آمد اینگونه شرکتها از کارفرما ها تامین میشود یا اینکه درصدی از حقوق دریافتی شما را به عنوان دستمزدشان از کارفرما میگیرند. بعد از دومین قرار ملاقات که با اصرار گفته بودند باید زن و شوهر با هم بیایید و بماند که ما چه دردسری برای رفتن سر قرار کشیدیم و بچه دارها میدونند که با بچه کوچک شرکت در جلسه رسمی خیلی هم سخت است. فهمیدیم که با شما قرارداد یکساله ای می بندد و گارانتی میکند که کار پیدا کنید. یعنی برای شما کار پیدا نمیکند! فقط  به شما یوزر و پسورد می دهد تا از  بانک اطلاعاتی غنی آنها استفاده کنید و برای مصاحبه و بستن قرار داد و مشاوره های حقوقی راهنماییتان میکند. فقط نمیدونم طرف بچه کجا بود که اینقدر سمج و پر رو بود. وقتی وارد شرکت شدیم فهمیدیم که اینبار مدیر اصلی شرکت میخواهد با ما صحبت کند نزدیک به دو ساعت تموم سعی کرد مخ ما را بزند آخرش که دید ما واقعا از امکاناتشان خوشمون اومده یک صورت حساب حدودا 4000 دلاری گذاشت روی میز که امضا کنیم و گفت من میرم بیرون کاری دارم وقتی امضا کردین صدام کنید. بخش اعظم پول را باید همون موقع با ویزا کارد میدادیم. کاش ایرانی بود یک لیف و صابون حسابی بهش میزدیم ولی خوب یک کانادایی به ظاهر جنتلمن بود. تمام سعیم را کردم خونسرد باشم چون اینجور وقتها بدجوری داغ میکنم. توی اون سرما این راه دور من را با بچه کوچک کشونده تا نظرم را جلب کنه تا همسر جان را تشویق کنم به امضای این قرارداد خنده دار. اینجا یاد گرفتم که باید با کانادایی ها پر رو باشی و حرفت را بزنی و طلبکار هم باشی. خلاصه حالی به حولش دادیم اساسی. دوباره یک ساعت دیگه داشت توجیه میکرد و چونه میزد تا امضا کنیم. وقتی هم اسم موسسه access را شنید میتونم اینطوری بگم که دو دستی زد تو سر خودش. چون واقعا access هم از نظر آموزشی قویه هم اینکه بانک اطلاعاتی خوبی در شعبه هامبر داره و از همه مهمتر این امکانات همه رایگان در اختیار مهاجران است. به هر حال تونستیم از دستش خودمون را نجات بدیم و در بریم. البته اگر کسی اهل تحقیق نباشه یا خودش حوصله تلاش و پیگیری نداشته باشه و مبالغ چند هزار دلاری براش مهم نباشه موسسات جاب هانتر هم گزینه خوبی است ولی برای ما ارزشش فقط در حد مفت بود.  به هر حال بهتره قبل از هر چیزی سوال کنی و اطلاعاتت را بالا ببری. اگر اون موسسه در دو جلسه ابتدایی در مورد قرار داد و پول حرفی زده بود اینقدر وقت ما تلف نمیشد. البته اینطور که فهمیدم چون هزینه موسساتی که به رایگان کلاس زبان یا کلاسهای دیگه میگذارند را دولت تامین میکند شما نمیتوانید در دو کلاس شرکت کنید و این قانونی نیست. مثلا اگر در دوره های زبان و آشنایی با محیط کار ای.ال.تی شرکت کردید دیگر نمیتوانید به اکسس هم بروید.

در مورد خرید فرنیچر هم تجربه جالبی داشتم. اولا که به نظر من وسایلی را که ضرورت فوری ندارند اگر نزدیکی های کریسمس بخرید بهتر است. قیمتها تا نصف کاهش پیدا میکند. البته فروشگاههای مثل brick, ikea leons و امثال اینها هیچوقت حراج های عالی ندارند فقط تبلیغات کشکی دارند. چندین منطقه در تورنتو هستند که برای خرید فرنیچر از تولید کننده ها مناسب است. یکی که می سی ساگا است که من نرفتم ولی شنیدم که مخصوصا برای خرید تشک جای خوبی است. یکی هم اتوبیکو است که من نرفتم ولی تعریفش را شنیدم . من به پیشنهاد یک دوست مهربون و بسیار عزیز از Kennedy road خرید کردم. خیابان کندی رود حد فاصل بین اتوبان 401 تا خیابان  لارنس برای خرید مبلمان و تشک عالی است. سمت غرب خیابان ببشتر تشک فروشی است و شرق خیابان انواع فرنیچر. فروشنده ها مثل سریش به آدم مچسبند. جای چانه زنی بسیار زیاد است. هر فروشگاهی رفتیم چندین بار فروشنده ما را از دم در دوباره به مغازه برگرداند. خلاصه اینکه اگر وقت داشته باشید گزینه خیلی خوبی برای خرید است. مخصوصا نزدیک کریسمس که حراجها عالیتر است و قیمتها با فروشگاههای بزرگ اصلا قابل مقایسه نیست. به علاوه پول نقد هم میدهید و از مالیات معاف میشوید و حتی میتوانید هزینه دلیوری را هم حسابی پایین بیاورید یا حذف کنید. 

واقعا خدا را شکر میکنم که در این کشور اینهمه آدم مثبت سر راهم قرار داد که  کمکمون کردند و راهنمایی کردند. هر جا هم که با آدم منفی روبه رو شدم اینقدر بهم بینش داد تا زودتر بشناسمش. دوستان خوب در زندگی بسیار بسیار با ارزش هستند. خدا را شکر میکنم که در کشوری زندگی میکنم که پر از فرصتهای طلاییست و به نظر من واقعا سرزمینی عالی برای زندگیست.

سعی میکنم پستهای بعدی زودتر باشند. به امید روزهای خوب برای همه.


نوشته شده در تاريخ شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۰ توسط ساحل |
کم کم داریم به کریسمس نزدیک میشیم. باورم نمیشه که اینقدر زود بیش از شش ماه از اقامتمان در این سرزمین جدید میگذره. واقعا زمان در اینجا خیلی سریعتر سپری میشه. این روزها علاوه بر زیباییهای زمستانی محیط اطراف، فروشگاهها و مالها هم خیلی دیدنی تر شده اند. حراجهای زیاد، تزئینات کریسمس که واقعا زیباست. اجناسی از قبیل ظروف و اسباب بازی و لباس که تزئینات کریسمسی دارند و بعضا خیلی بانمک هستند، همه جا به چشم میخورند و مخصوصا دل کوچولوها و گاهی بزرگترها را میبرند. ولی با همه این زیباییها، تمایلی به خرید درخت کریسمس یا تزئینات ندارم. چون هیچ احساس و تعلق خاطری ندارم. سال همیشه برای من یک بار نو میشه اونم اول فروردین. وقتی خانه تکانی میکنیم، همه چیز را نو میکنیم. بهار با تمام زیباییها و عطر گلها و شکوفه ها از راه میرسه. ولی شاید سال دیگه  مجبور بشم بیشتر همرنگ این جماعت بشم. چون وقتی پسرم به مدرسه بره و درکش از مناسبتهای اینجا بیشتر بشه ما هم مجبوریم تا حدی محیط خانه و مدرسه را همرنگتر کنیم. البته شاید جالب هم باشه. به فاصله خیلی کمی از هم دو بار عید خواهیم داشت. شاید هم به این بهانه زمستان را با شادی بیشتری سپری کنیم.

 از مدتی پیش بخاطر اتفاقی که برای یکی از آشنایان افتاد، مایل بودم مطلبی اینجا بنویسم که کامنت یکی از دوستان خوبم باعث شد زودتر اقدام به نوشتن کنم. مساله مربوط به روابط بین همسران مهاجر است. از گذشته به خاطر دارم که خیلی از زوجها که بعضا در ایران روابط بسیار حسنه ای هم داشتند بعد از مهاجرت اقدام به جدایی می کردند. (الزاما منظورم کانادا نیست.) بعضی هم طلاق نمیگیرند ولی چنان با بدخلقی و بی معرفتی به هم ضربه میزنند که گویی اگر جدا میشدند خیلی بهتر بود. حالا که خودم مهاجرت کردم میفهمم که علت به هم ریختگی بعضی از کانونهای سابقا گرم خانوادگی چه بوده است. خانواده ای که مستحکم نباشد احتمال ویرانی اش در طوفانهای مهاجرتی بسیار بالاست. در ایران به خاطر حمایتهای خانواده و شرایط معمولا تثبیت شده شغلی و مالی ممکن است زوجها علی رغم مشکلات و دعواهای گاه و بیگاه، کماکان به زندگی در کنار هم ادامه دهند. ولی در مهاجرت که به نظر من مثل یک انقلاب در زندگیست ، بنیان خانواده خود را نشان میدهد. همانطور که طبق مثل قدیمی ، دوست را در مشکلات می شناسیم ، یار و شریک زندگی را در مهاجرت به واقع میتوان شناخت. به نظر من اگر زوجی مشکلاتی در روابط خود دارند بهتر است قبل از مهاجرت سنگها را وابکنند. اگر نیاز به مشاوره ، مطالعه ، صحبتهای منطقی و بی طرف یا هر چیز دیگری دارند قبل از هجرت انجام دهند. بعد از ورود به سرزمین جدید، فامیل و دوست و همه چیز فرد در درجه اول همسر خواهد بود. مشاجره و سعی در درک نکردن وضعیت، تنها به مشکلات اضافه میکند. به عبارت دیگر قوز بالای قوز میشود. اگر صبور نباشیم عبور از بحرانهای پیش رو خیلی سخت خواهد بود و اگر با گذشت نباشیم عرصه را به یکدیگر تنگ خواهیم کرد و خواسته یا نا خواسته ضربه هایی که به همسرمان میزنیم به خودمان و زندگیمان خواهد خورد. حتی در صورت طلاق مشکلات افزایش میابد( مخصوصا برای بچه دارها). یادمه روزهای آخر قبل از ترک وطن نوشتم که راه مهاجرت و گذر از مشکلات پیش رو با روابط حسنه همسران و دستهای در هم گره و متحد خانواده ها بسیار هموارتر خواهد بود. هنوز هم به این به عنوان یک اصل نگاه میکنم. به علاوه ایمان قلبی به خداوند و توکل به قادر متعال باعث می شود که در سخت ترین شرایط هم خود را تنها نبینیم. برای همه خانواده ها مخصوصا ایرانی آرزوی سلامتی و خوشبختی روزافزون دارم.

آری، آری زندگی زیباست.

زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست.

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست.

ور نه، خاموشست و خاموشی گناه ماست.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۰ توسط ساحل |
کم کم اقامت ما در تورنتو 6 ماهه میشه. دیگه خیلی به ندرت خواب ایران را میبینم.تا چند وقت پیش هر هفته چندین بار خواب میدیدم که رفتم خونه. با اینکه میدونستم که دیگه خونه ای در کار نیست و وسایل من دیگه توی اون خونه نیست و خیلی از اون وسایل دیگه حتی متعلق به من نیستند ولی میرفتم خونه. میرفتم سر کمدم، توی آشپزخونه سر کابینتها حتی غذا درست می کردم، حتی چک می کردم که پرنده هایی که زمستونها کنار لوله بخاری پناه میگرفتند برگشتند یا نه. میچرخیدم، راه میرفتم به گوشه کنارش سر میزدم. خدا میدونه که چقدر از اون خونه و محله خاطره دارم. نمیدونم چرا اینجوری بودم ولی خوب خواب دیدن که دست خود آدم نیست. ولی یک شب خواب دیدم که رفتم ایران و به شدت دلم برای خونه تورنتو تنگ شده، به شدت بی تاب بودم که برگردم، نهایتا وقتی با ناراحتی از خواب پریدم دیگه هیچوقت خواب ایران را ندیدم. فکر میکنم که دیگه واقعا دارم به زندگی در جای جدید عادت میکنم و برام دلبستگی ایجاد شده.

زیباییهای تورنتو را به مرور زمان بیشتر درک میکنم. تا حالا فکر میکردم زیبایی های فصلها فقط در ایران معنا پیدا میکنه ولی تورنتو واقعا در هر فصلی زیبایی ها و جذابیتهای خودش را دارد. قدم زدن در کوچه پس کوچه هایی که برگهای رنگارنگ افرا زمین و درختاش را پوشونده واقعا لذت بخشه. (یاد پیاده رو خیابان ولیعصر به خیر مخصوصا حاشیه پارک ملت تا تجریش. کلی خاطره دارم.) علی رغم تصورات قبلیم زمستان اینجا هم زیباست. البته فکر میکنم پاکی هوا و آرامش و خلوتی خیابونها و مردمش در درک زیباییها موثر است. دیروز هوا -3 بود ولی زمین بازی پارک پر بچه بود و بازی میکردند. به علاوه فعالیتهای اجتماعی و ورزشی طوری برنامه ریزی شده که مردم برای رسیدن هر فصلی خوشحالند و منتظر. مثلا از اوایل سپتامبر فروشگاها پر بود از وسایل تزئینات پاییزی و گلهای زیبای پاییزی (هم خشک هم طبیعی) و به محض اتمام هالوین تمام اون وسایل جای خودش را به درختهای کریسمس و تزیینات زمستانی داده و همینطور بازار خریدهای کریسمس از حالا پر رونق شده. حال و هوای مال ها من را یاد خریدهای شب عید مردم میندازه. فقط مشکل اینجاست که کانادایی ها کمی عادتهای مرغی دارند. مثلا روزهای عادی مال تا 9 شب بازه و شنبه یکشنبه تا 6 یا 7. بر عکس ما که یادمه شبهای عید خیلی جاها تا نصف شب یا حتی شبانه روزی باز هستند. مخصوصا خانواده ما که ایران عادت داشتیم که شب بیرون بریم هنوزم ساعتهای کار فروشگاههای اینجا برامون جالب نیست. یادمه مثلا تازه ساعت 10 شب میرفتیم پارک یا رستوران یا حتی دید و بازدید. ولی اینجا اینطوری نیست. مخصوصا حالا که 4/5 شب میشه. همه جا شب سوت و کور میشه.

چند وقت پیش شرایطی پیش اومد که چندین دوست تازه را دیدیم، بعضی از دوستان مجازی را هم دیدیم که واقعا دیدنشون برام هیجان انگیز و خوشحال کننده بود. واقعا از آشنایی بیشتر و دیدن دوستان جدید خوشحال شدم. ولی وقتی که فکر می کنم بعضی از خواننده های احتمالی من را از نزدیک دیدند دیگه برام محیط وبلاگ مثل سابق نیست.  اینجا من به جز اطلاعات محدودی که داشتم چیزهای دیگه هم مینوشتم. غر غر میکردم، انتقاد میکردم، خوشحالی میکردم و بیشتر احساسات و حرفهای قلبیم را مینوشتم ولی الان دیگه اینطور نیست. برای غر زدن باید به فکر جای دیگه ای باشم. ولی از شوخی گذشته دیدن دوستان مجازی واقعا تجربه شیرینی است.

تا یادم نرفته بگم که دوستانی که در شرف اومدن هستند سعی کنند علاوه بر مدارک تحصیلی، سرفصل دروس دانشگاهی را هم ترجمه کنند. البته در بعضی موارد نیازی نیست که به دارالترجمه بدهید. من که اینقدر غلط های ناجور در لیست ریز نمراتم پیدا کردم که مخم سوت کشید. هرچقدر که سفارش کنی و چک کنی باز هم به قول "هوم*ن خلع*ت بری" یکی دو جاش درمیره. البته تحقیقات لازم را انجام بدهید و بدانید که مدارک را برای ارزشیابی به کدام موسسه خواهید داد. در ضمن هزینه دارالترجمه اینجا خیلی خیلی بالاست. از مدرک و ریز نمرات و سابقه کاری بیش از یک نسخه ترجمه کنید بیاورید بهتر است.

راستی چند وقت پیش یک اتفاق بدی برای یکی از دوستان خیلی خوب ما افتاد که واقعا همه ما را ناراحت کرد. اینجا مینویسم تا به سهم خودم اطلاع رسانی کرده باشم تا دیگران مراقب باشند. دوستان کانادایی میدونن که جلوی درفروشگاه آیکیا یک محیط کوچک برای بازی بچه ها هست که مسولینش بچه را از شما تحویل میگیرند برای مدت حدودا 40 دقیقه تا خریدتان را با خیال راحت انجام بدهید. بچه در استخر توپ بازی میکند و با وسایل بازی مختلف سرگرم است. من هم معمولا دیدم اغلب خانواده ها به اینکار تمایل دارند و حتی صرفا جهت بازی بچه در فضای پارک کوچک سرپوشیده به این فروشگاه مراجعه میکنند مخصوصا حالا که هوا سرد شده. دوست عزیز ما دختر کوچولوی نازش را به پارک میسپارد . بعد از چند دقیقه باهاش تماس میگیرند که بچه آسیب دیده. وقتی مراجعه کرده دیده که تمام دست و صورت و لباس بچه خونیه. گوشت انگشتش آویزونه و داره به شدت گریه میکنه. والدین بچه را به داخل محوطه پارک راه ندادند. بچه را تحویلش دادند تا دست و صورتش را بشوید و با آمبولانسی که خودشان خبر کرده بودند رهسپار بیمارستان میشوند. قسمت خنده دارش اینه که تو اون هیری ویری راننده آمبولانس به پدر بچه گفته که اوهیپ هزینه آمبولانس را کاور نمیکنه و باید 50 دلار به من بدی. آمبولانس بچه را به بیمارستان نه چندان خوبی به فاصله چند دقیقه ای فروشگاه برده.با مسائلی که در بیمارستان اتفاق افتاده من فکر میکنم سیستم درمانی رایگان کانادا فقط به درد عمه جان بنیانگذارش میخورد. علی رغم میل باطنی مجبور شدند تا مدتی تحت درمان پزشکان آن بیمارستان  باشند که گویا در شرایط اورژانس عملکرد خیلی ضعیفی داشتند. به علاوه علی رغم اینکه انگشت بچه شکسته بوده گچ نگرفتند. فقط بخیه و پانسمان. پرونده پزشکی هم که طبق قوانین اینجا دست بیمار داده نمیشه. اونها نهایتا بعد از چند هفته بیمارستان را عوض کردند ولی دریغ از یک دلجویی خشک و خالی از طرف فروشگاه و مدیریتش. رایگان بودن سیستم درمانی گاهی فقط به مشکلات روحی آدم اضافه میکنه. خود من به شخصه اگر (دور از جون) در چنین شرایطی قرار میگرفتم حاضر بودم هر مقدار پول لازم باشه بدم تا مشکلی برای سلامت خانواده ام پیش نیاد. حتی اگر ایران بود میشد پرونده را به پزشک فوق متخصص مورد نظرت هم نشون بدی ولی اینجا تازه بعد از 3 هفته تونستند از دکتر متخصص وقت بگیرند. به هر حال این را نوشتم تا یادمان باشد اینجا نه بچه خدایی میکند نه کسی به داد آدم میرسد. ما پدر مادرهای مهاجر هم ابزاری هستیم برای سرمایه گذاری و پرورش بچه ها برای آینده روشنتر کانادا.

نتیجه مدتها سکوت این میشه که کلی حرف را یکجا باید بزنم. شاد و پیروز باشید.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۰ توسط ساحل |
الان حدود 3/5 ماه از اقامتمان در تورنتو میگذرد. هوا کم کم رو به سردی میره ولی هنوز سیستمهای گرمایشی در خانه ها روشن نشده. شاید به این خاطر است که در سپتامبر هوا متغیره گاهی سرد و گاهی هم گرم میشه. کم کم به اینجا علاقمند شده ام  و حالا که دارم مینویسم میتونم بگم که تورنتو واقعا شهر گیرایی است و بیخودی نیست که بعضی ها به شدت به اینجا تعصب دارند و همه جوره هوای شهرشون را دارند. وقتی مدتی اینجا میمونی کاملا احساس تعلق میکنی. شاید مهمترین دلیلش این باشه که به قدری تنوع نژادی اینجا بالاست که هرگز احساس غربت نمیکنی. ممکنه دلتنگ خونه بشی ولی حس نمیکنی مال اینجا نیستی یا غریبه ای. ولی باید نهایت تلاش را بکنی. فهمدیم که کانادایی ها مردم سخت کوشی هستند. بنیه قوی دارند و همه کار میکنند. در محیط کار حتی مدیر ارشد هم که باشند هیچوقت برای خرده کاری ها کسی را در کنار خود ندارند. یادمه در ایران گاهی تعداد منشی های یک شرکت از کارمندهای عادی بیشتر میشد. اینجا در واقع خیلی مواقع منشی وجود ندارد. از کارهای تایپی بگیر تا کپی، رانندگی ، تهیه گزارش، صحافی، برداشت نمونه، آنالیز نمونه خلاصه همه کار را یک نفر خاص انجام میدهد. برای همین سرعت کار بالاست و همینطور دقتش و مسئولیت کار با یک نفر است و این خیلی خوبه. از کار واهمه ندارند و در کل بگم انگار کار را روی هوا میبلعند.

به نظر من یکی از علل این مساله روش تربیتی کانادایی هاست. از خردسالی روی خلاقیت و توانمندی های بچه ها کار میشه و بچه همه چیز را تجربه میکنند و سیر آموزشی و پرورشی طوریه که بچه واقعا برای ورود به جامعه و ساختن آینده آماده میشه. کودکان اینجا نسبت به بچه های ایران ملایمترند من خیلی به ندرت دیدم (شاید یکی دو بار تا حالا) که تو پارک با هم دعوا کنند اذیت کنند یا سر وسایل همدیگه درگیری داشته باشند. و حالا که پسرم مهدکودک میره دارم متوجه میشه که چرا این تفاوتها وجود دارند.

همسرم چند جلسه ای درکلاسهای elt که قبلا گفته بودم شرکت کرد. علی رغم تصور قبلی ما در این کلاسها بیشتر روی آشنایی با فرهنگ کانادایی خصوصا فرهنگ محیط کار، کاریابی آمادگی برای مصاحبه و مسائل اینچنینی کار میشه و اغلب هم استاد صحبت میکنه تا شاگردان. در اینصورت اگر کسی مایل باشه که مکالمه اش قوی باشه بهتره که یا از کلاسهای لینک استفاده کنه یا esl بره مخصوصا esl هایی که در کالجها برگزار میشه که شنیدم خیلی پربارتر هستند. یا اینکه فروشگاهی یا یک جای دیگه کار کند که به تقویت مکالمه روزمره کمک میکنه.

حدود دو هفته پیش امتحان رانندگی قبول شدم و یک نفسی کشیدم. فهمیدم که بعضی از مراکز امتحان خلوت تر از بقیه هستند و بعضی هم شنبه ها بازند. ما که هیچوقت موفق نشدیم آنلاین وقت بگیریم و من به سیستم آنلاین کمی مشکوک شدم. اگر حضوری هم برای وقت گرفتن نروید مربی ها برایتان وقت میگیرند که معمولا 30 دلار به بالا برای این کار پول میگیرند چون از طریق اپراتور مرکز مربوطه وقت میگیرند که معمولا چند روزه وقت میدهد. مربی ما برای شنبه وقت گرفت و 50 دلار هم برای ما آب خورد به علاوه هر بار که رد بشی برای وقت بعدی باید 40 دلار بدهید. معمولا ایرانی ها به مرکز مترو ایست میروند ولی همسرم به پورت یونیون رفت که هم مرکزش خلوت بود هم خیابونهای اطرافش. صبح که ما اونجا بودیم فقط ماشینهای تمرین رانندگی تو خیابون بودند. یک نفر هم ایرانی ندیدیم. کمی دور است ولی برای کسی که عجله داره و روزهای عادی نمیتونه بره جای خوبیه. یادمه قبلا نوشته بودم که گواهی نامه ایران را بیارید اینجا که ترجمه کنید ولی من از بین المللی نکردن گواهی نامه هامون پشیمون شدم. مخصوصا اگر در فصل خوبی از سال میایید حتما این کار را بکنید. گواهی نامه بین المللی 3 ماه اعتبار داره و در این مدت میتونید یکی دو جلسه با مربی برید تمرین کنید تا اصول و قوانین اینجا دستتون بیاد بعدش هم ماشین اجاره میکنید و کل روز در اختیارتونه که حسابی تمرین کنید و امتحان را بار اول قبول بشید. هر بار رد شدن اقلا170 دلار آب میخوره (اقلا 40 دلار برای وقت گرفتن سریع مربی، 40 دلار بابت امتحان مجدد، 30 دلار برای هر ساعت تمرین، اقلا 60دلار برای اینکه با ماشین مربی امتحان بدید اگر مجبور بشید از کارتون هم مرخصی بگیرید یا کلاس نرید این ضررها را هم در نظر بگیرید). پس میصرفه که آدم این هزینه را بکند. به اینکه ایران راننده بودم و واردم و ... به این چیزها فکر نکنید. رانندگی اینجا با ایران خیلی فرق میکنه. به قول مربی ما ، شما در ایران رانندگی نمیکردین بلکه ماشین را از بین ماشینها و آدمهای تو خیابون به سلامت به مقصد میرسوندید. درسته که این خودش هنره ولی فرهنگ رانندگی و تا حدی قوانین با ایران فرق داره و اینجا همه چیز اصولیه حتی در فرعی ترین معابر. اینجا عابر پیاده وقتی از خیلبون رد میشه اصلا نگاه نمیکنه که ماشین میاد یا نه چون همیشه حق با اونه حتی اگر چراغش قرمز شده باشه شما باید صبر کنید رد بشه بعد برید. خلاصه خیلی فرقها داره.

در مورد بیمه ماشین بگم که اصلا ترجمه ای که از ایران آورده بودیم به درد نخورد. من با چند شرکت صحبت کردم و گفتند فقط سابقه بیمه امریکا و کانادا را قبول دارند. خلاصه اگر نشد سابقه بگیرید زیاد ناراحت نباشید. اینجا پلانهای مختلفی توسط شرکتهای مختلف ارائه میشه. معمولا برای تازه واردها هزینه بیمه بالاست و به خیلی فاکتورهای مختلف هم بستگی داره. به مرور که سابقه رانندگی و بیمه بالا بره و همینطور اگر مهندس باشید و عضو جامعه مهندسین اینجا بشوید حتی هزینه بیمه به نصف کاهش پیدا میکنه. گزینه های تخفیف زیاده و مخصوصا اگر تلفنی اینکار را انجام دهید میتونید از تخفیفهای مختلفی که میشه مشمولش باشید استفاده کنید.

دقیقا سر سه ماه کارتهای اوهیپ در صندوق پستی ما بود. اغلب هزینهای درمانی آزمایشگاه بیمارستان و پارا کلینیک رایگان خواهد بود. ولی هزینه های دارو و دندان پزشکی را شامل نمیشود که اگر مایل باشید باید جداگانه خود را بیمه کنید البته بعضی از شرکتها هم کارمندان و خانواده شان را تحت پوشش چنین بیمه هایی قرار میدهند. امیدوارم کار هیچکس به دکتر و دارو نیفته حتی اینجا.

6 اکتبر انتخابات است. خیلی از کاندیداها تبلیغات را شروع کردند. یکی از کاندیداها که گویا در همسایگی ما زندگی می کند دیشب کافی پارتی برگزار کرده بود. صبح که کاغذ دعوت را جلوی در دیدم تعجب کردم که پارتی برای چی هست ولی عصرش که کارمندای ستاد انتخاباتی در هر خونه ای را میزدند فهمیدم پارتی برای چی بوده. در ضمن خیلی خوشحالم که یک ایرانی  هم کاندیدا است  و امیدوارم باز هم آقا مریدی رای بیاورند. از وقتی اومدم کانادا به ایرانی بودن خودم بیشتر افتخار میکنم و سعی میکنم همیشه از ملیتم و کشورم دفاع کنم. (وطن یعنی گذشته حال فردا . تمام سهم یک ملت ز دنیا)

خوب دیگه خیلی حرف زدم بعید میدونم کسی تا آخرش را خوانده باشه. به هر حال برام انرژی مثبت بفرستید تا هم خودم گرم بشم هم دلم. به امید اتفاقهای خوب.

نوشته شده در تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۰ توسط ساحل |

آپلود عکس

خرید اینترنتی

فال حافظ

قالب وبلاگ

.: Weblog Themes By Blog Skin :.

آپلود عکس

خرید اینترنتی

فال حافظ

قالب وبلاگ